۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

در فضایی کاملا امنیتی، تجمعات اعتراضی معلمین در کردستان و ایران برگزار شد

در فضایی کاملا امنیتی، تجمعات اعتراضی معلمین در کردستان و ایران برگزار شد
آژانس کُردپا: علی‌رغم فشار نهادهای امنیتی و حکومتی جهت ممانعت از برگزاری تجمعات اعتراضی معلمان، فرهنگیان در کُردستان و ایران برای چهارمین بار با برگزاری تجمعات اعتراضی، خواهان رسیدگی به مطالبات خود شدند.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا و با استناد به گزارشات خبرنگاران آژانس خبررسانی کُردپا در شهرهای کُردستان، امروز پنج‌شنبه هفدهم اردیبهشت‌ماه، معلمان و فرهنگیان کُرد بار دیگر در اعتراض به عدم تحقق مطالبات خود در مقابل ادارات آموزش و پرورش دست به تجمعات اعتراضی زدند.

"تضعیف فرهنگیان، تخریب فرهنگیان"، "سکوت ما بلندتر از فریاد ماست"، "معلم بیدار است از تبعیض بیزار است" از شعارهای معلمان در این تجمعات اعتراضی بوده است.

خبرنگاران کُردپا گزارش دادند: معلمان در شهرهای قروه، ایلام، بوکان، کرمانشاه، ارومیه، سقز، سنندج و مریوان در مقابل ادارات آموزش و پرورش با برگزاری تجمعات اعتراضی خواستار رسیدگی به مطالبات خود شدند.
همچنین فرهنگیان شهرستان‌های اشنویه و سردشت برای اعلام اعتراض خود در تجمعات ارومیه شرکت کرده‌اند.

معلمان معترض خواستار افزایش دستمزد‌ها، بهبود وضعیت معیشتی و رفع تبعیض حقوقی بین خود و سایر کارمندان دولت هستند.

اجرایی شدن مصوبه "افزایش فوق‌العاده شغلی کارکنان دولت" با اعمال "تبعیض" نسبت به معلمان از دیگر موارد اعتراض معلمان به شمار می‌رود.

تا لحظه انتشار این خبر، هیچ گزارشی مبنی بر برخورد نهادهای امنیتی با معلمان معترض در شهرهای کُردستان و ایران یا بازداشت معلمان منتشر نشده است.
اما این تجمعات در فضایی کاملا امنیتی و پلیسی تحت نظارت نهادهای امنیتی و نظامی برگزار شده است.

چند روز قبل، کانون صنفی معلمان ایران طی فراخوانی از معلمان ایران و کُردستان خواست که روز پنج‌شنبه هفدهم اردیبهشت‌ماه در مقابل ادارات آموزش و پرورش، تجمعات اعتراضی را برگزار کنند.

به گفته منابع مطلع، پس از انتشار این فراخوان، فشار نهادهای امنیتی و حراست ادارات آموزش و پرورش بر معلمان در کُردستان و ایران افزایش یافت.

در همین رابطه، طی روزهای اخیر، شماری چشمگیری از معلمان در بوکان و ارومیه به اداره اطلاعات و حراست اداره‌ی آموزش و پرورش احضار و مورد تهدید قرار گرفته بود.

درپی احضار معلمان به اداره اطلاعات بوکان، ٨ تن از معلمان بوکانی بازداشت و تاکنون در بازداشتگاه اداره‌ی اطلاعات این شهر بسر می‌برند.

بیست و هفتم فروردین‌ماه سال جاری برای سومین بار، شمار چشمگیری از معلمان در شهرهای کُردستان و ایران، در اعتراض به عدم رسیدگی به مشکلات صنفی و معیشتی خود در مقابل ادارات آموزش و پرورش دست به تجمعات اعتراضی زدند.

همچنین روزهای سوم و دهم اسفندماه سال گذشته، معلمان در کُردستان و ایران با آمدن به خیابان‌ها، خواهان رسیدگی به مطالبات خود شدند، اما تاکنون هیچ یک از مطالبات آنها از سوی نهادهای مرتبط عملی نشده است.


طبق آمارها بیش از یک میلیون معلم و فرهنگی و حدود ٧٥٠ هزار معلم بازنشسته در ایران وجود دارد.

هوارد باسکِرویل

Howard Baskervill
   باسکرویل در روز 31فروردین 1288شمسی (19آوریل1909) در جنگ با نیروهای مهاجم محمدعلی شاه قاجار به تبریز به شهادت رسید. او که زادروزش 10 آوریل1885 بود، 9 روز پیش از شهادتش وارد 24سالگی شده بود.
زادگاه باسکرویل شهر «نورث پلات» ایالت نبراسکای آمریکا بود. او پس از گذراندن دورۀ دبیرستان، تحصیلاتش را در رشتۀ فلسفه و مذهب در دانشگاه پرینستون (وابسته به کلیسای «پرِزبتریین» presbyterian، یکی از شاخه های فرقۀ پروتستان آمریکا) در 22سالگی به پایان رساند و اندکی پس از پایان تحصیلاتش به ایران سفر کرد تا به مدت دو سال در مدرسۀ آمریکایی «مِموریال» تبریز کارکند. ورود باسکرویل به ایران همزمان بود با هجوم قشون نظامی محمدعلی شاه به تبریز برای خشکاندن ریشه مشروطه خواهی در این شهر.
روز دوم تيرماه 1287ش (4 جمادي الاول 1326ق) مجلس شوراي ملي توسط نیروهای قزّاق، كه فرماندهي آنها را لياخوف روسي برعهده داشت, بمباران شد. پس از بمباران مجلس، در تهران حكومت نظامي برقرارشد و پالكونيك روسي, رئيس حكومت نظامي, و نيروهاي زيرفرمان او, خانه گردي و آزار و كشتار طرفداران مشروطه را آغاز كردند. مأموران حكومت نظامي خانه آزاديخواهان را غارت كردند،‌دفتر روزنامه‌ها و انجمنها را بستند و روزنامه ‌نگاران پرشوري چون صوراسرافيل و قاضي اَرداقي را كشتند و برخي را هم،‌چون دهخدا، ‌تبعيد كردند و سخنوران و سخنگويان مشروطه، ‌مانند ملك‌المتكلّمين و سيدجمال واعظ ‌را به دار آويختند. به اين ترتيب, در همان يورشهاي نخستين «همۀ نشانه هاي مشروطه از ميان برخاست, نه روزنامه يي, نه انجمني, نه گفتاري».
«استبداد صغير» محمدعلی شاه، از بمباران مجلس ‌آغاز شد و تا فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان گيلان و اصفهان، در 25تيرماه1288 شمسي، ‌به مدت يكسال و چند هفته ادامه يافت.
همزمان با بمباران مجلس یورش به تبریز نیز آغازشد. در همان روز بمباران مجلس، شجاع نظام مرندي، از سردستگان ایلات وابسته به دربار و تفنگچيهاي محلۀ دَوَچي كه در دشمني با طرفداران مشروطه با دربار همراهي داشتند، ‌به محلات مشروطه‌خواه و «انجمن ملي» تبريز، كه اعتراضهاي توده ‌يي را سازمان مي ‌داد، يورش بردند به اين گمان كه كار تبريز را نيز مانند تهران يك روزه يكسره كنند. امّا, مقاومت دليرانۀ آزاديخواهان در تبريز در سه روز نخستين جنگ, به مهاجمان مزدور فهماند كه «كار تبريز, جز از كار تهران ميباشد».
در اثر جانبازيهاي همان روزهاي نخستين يورش به تبريز بود كه شجاع نظام مرندي كاري از پيش نبرد. پسر رحيمخان چليپانلو هم واماند. همراهيهاي محلات هواخواه استبداد نيز در رويارويي با مشروطه خواهان نیز اثری کارساز نداشت.
تبريز از ماهها پيش خود را براي چنين روزهايي آماده كرده بود. سران «انجمن ملي تبريز»، ‌به‌ويژه آزاديخواهان نامداري چون كربلايي علي مُسيو، پس از زمامدارشدن محمدعلي شاه در 19دی1285شمسی (حدود 5ماه پس از صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالّدین شاه قاجار)،‌چون پايان كار مشروطه را نزديك مي‌ديدند، از همان آغاز سلطنت او، ‌به‌خصوص از فروردين1286 شمسي كه اتابك امين‌السّلطان براي تصدّي پست نخست‌وزيري از اروپا به ايران فراخوانده شد،‌براي نگاهباني از دستاوردهاي مشروطه به تدارك و آمادگيهاي توده ‌يي پرداختند و رژۀ نظامي و آموزش استفاده از سلاح در سربازخانه ‌هاي تبريز آغاز شد.
رهبران جنبش در تبريز كه انجمني مخفي به نام «مركز غيبي» را اداره مي‌كردند، از همان نخستين ماههاي پس از پيروزي مشروطه گروهي نظامي را، به نام «مجاهد» سازمان دادند. آنها «نيك مي ‌دانستند كه خودكامگي ازميان نرفته و تنها نام مشروطه نتيجه يي را دربر نخواهد داشت و بايد نيرو بسيجيد و براي نبرد آماده گرديد. نيك مي‌دانستند كه اگر مردم را به خود رها كنند، كم ‌كم سست گرديده و از جوش خواهند نشست و اين بود هر زمان بهانۀ ديگري پيش‌آورده، آنان را به تكان وامي ‌داشتند و با خودكامگي نبرد را رها نمي ‌كردند» (تاریخ مشروطه ایران، احمدکسروی، چاپ سیزدهم، امیرکبیر، تهران، دیماه 1356، ص176).
از فروردين 1286شمسي (حدود 8ماه پس از صدور فرمان مشروطه)، «مشق سپاهيگري و تيراندازي» در تبريز آغاز شد. «مركز غيبي» «سپاهي ازميان توده مي ‌آراست». «در هر كوي يك‌دسته، به آموزگاريِ يكي سركردگانِ سرباز, به مشق سپاهيگري پرداختند. پير و جوان، و توانگر و كم‌ چيز، به رده ايستاده، و به آوازِ "يك، دو"، پا به زمين مي ‌كوفتند…هر روز هنگام پسين (غروب) بازارها بسته و چيت ‌فروش و قندفروش و مسگر و سِمسار و بازرگان، و هر چه كه مي ‌بودند، به خانه ‌هاي خود مي ‌شتافتند و رَخت، ديگر كرده (=لباسشان را عوض می کردند) و تفنگ برداشته، آهنگِ سربازخانه‌ هاي كوي خود مي ‌كردند و در آن‌ جا همراه ديگران به مشق مي‌پرداختند و گفتگوي همه از تفنگ خريدن و مشقِ سربازي كردن و آماده جنگ و جانفشاني گرديدن شده بود(ص236)».
«مركز غيبي» تبريز، به‌رغم مخالفت سران مشروطه تهران، «مشق سپاهيگري» را ادامه داد و مردم را با فنون سپاهيگري آشنا كرد. سران پاكباز قيام تبريز «با سرهاي پرشور و دلهاي پاك به كوشش برخاسته، جز پيشرفت كار را نمي‌خواستند و از جانفشاني بازنمي ‌ايستادند. سردستگان كه در پشت سنگر مي‌كوشيدند و پول و نان و افزار جنگ مي ‌بسيجيدند، همگي دلبستگي به مشروطه داشته، بهر خود سودي نمي‌خواستند».
به ياري اين آمادگيهاي مردمي بود كه سران جنبش تبريز توانستند تا پيش از بمباران مجلس چندين بار و از جمله در جريان متمّم قانون اساسي،‌خواباندن بلواي چادرزدن طرفداران شيخ فضل‌الله نوري و همدستان او در ميدان توپخانه و… محمدعلي شاه را به عقب ‌نشيني وادار كنند. پایداری تبریز در برابر هجومهای نیروهای بسیج شده از سوی محمدعلی شاه قاجار نیز رهاورد همان آمادگیهای جنگی پیش از بمباران مجلس بود.
وقتي شجاع نظام مرندي و طرفداران ميرهاشم نتوانستند مشروطه‌خواهان تبريز را،‌كه اينك ستارخان و باقرخان فرماندهي آنها را به عهده داشتند، به زانو درآورند, ‌به فرمان محمدعلي شاه نيروهاي رحيم خان چليپيانلو (سردار نصرت)، كه در سخت‌دلي زبانزد بود، به فرماندهي پسرش بيوك خان, به تبريز يورش بردند. بيوك خان با 700سوار قره داغي به تبريز يورش برد. روز دهم تيرماه نبرد سختي ميان مجاهدان محلۀ «خيابان» به فرماندهي باقرخان, و نيروهاي مهاجم درگرفت. باقرخان و يارانش پس از يك نبرد دلاورانه بيوك خان و قواي قره داغي را وادار به گريز كردند.
پس از اين شكست بود كه محمدعلي شاه عين الدوله, دشمن سرسخت مشروطه, را والي آذربايجان كرد و از او، به جدّ، خواست كه كار مقاومت مردم تبريز را يكسره كند. از این پس هجومهای وحشیانه نیروهای مهاجم به تبریز بسیار شدیدترشد. روز 22تيرماه حيمخان با سواران قره داغي, كه در كار چپاول و تجاوزگري شُهره بودند, به تبريز يورش برد.
محلات مشروطه خواه از همه سو مورد تهاجم قرارگرفت. رويارويي نابرابر و خوف انگيز بود. محلات مشروطه خواه, از جمله محلۀ «خيابان» كه باقرخان و همرزمانش در آن محلّه دربرابر نيروهاي مهاجم ايستادگي ميكردند, سلاح بر زمين نهادند. در اين روز خونين, «انبوه مجاهدان نوميد شدند». مردم از بيم اين كه خانه هايشان غارت شود بيرق سفيد به نشانۀ تسليم, بر سر درِ خانه هايشان به اهتزاز درآوردند. خانۀ كربلايي علي مسيو, از بنيانگذاران «مركز غيبي» و از رهبران جنبش تبريز, در همين روز غارت شد و برادر و پسرش دستگیرشدند.
در پايان اين روز, تنها ستارخان با شمار اندكي از يارانش همچنان, جان بركف, در برابر لشكر خودكامگان ميجنگيد. «مشروطه از تمام ايران رخت بربسته و از تمام تبريز فقط در كوي اميرخيز و به دست ستّار زنده بود». در اين روز «مجاهدان به گِرد سَرِ او كم ميبودند و بي گمان شمارشاه به بيست تن نمي رسيد».
در چنین روزهای خوف انگیزی بود که باسکرویل، که از این پیشتر، در گفتگوها و همدلیهایش با میرزا حسن شریف زاده، از دبیران دبیرستان آمریکایی «مِموری»، با مشروطه و آرمانهای مشروطه خواهان آشنا شده بود، به یاری ستّارخان و همرزمان پاکبازش شتافت.
(میرزاحسن شریف زاده)
شریف زاده، از مشروطه خواهان معروف تبریز، از بنیانگذاران و اعضای «انجمن غیبی» و «انجمن ملی» تبریز و از دوستان نزدیک باسکرویل بود. همکاری باسکرویل با شریف زاده در مدرسه به پیوندی عمیق میان آن دو تبدیل شد و باسکرویل را هم با جنبش مشروطه آشنایی و پیوند داد.
در هنگامۀ یورشهای مهاجمان خونریز به تبریز،میرزا حسن شریف زاده در روز چهارشنبه سوم شهريورماه 1287 شمسی (27رجب 1227هجری)، به سن 28سالگی به شهادت رسید.باسکرویل بعد از شهادت شریف زاده عزمش را در راه مبارزه با دشمنان مشروطه ایران جزم کرد و به صف رزمندگان آزادی پیوست و از آن پس تا 30 فروردین1288 که او با دانش آموزانی که پروردۀ آموزشها و آمادگیهای نظامی او بودند، برای در هم شکستن محاصره تبریز، در منطقه «شام غازان» به قشون دولتی که راه خواروبار و آذوقه را به شهر بسته بود، حمله برد و جان باخت، با سختکوشی به آماده کردن شاگردانش برای رویاروی با قشون مهاجم استبداد پرداخت.
در ماههای پیش از شهادت باسکرویل، در تبریز قحطی شدیدی حاکم بود. یکی از «لوطیان» محلۀ دَوَچی، که از طرفداران شیخ فضل الله نوری و از دشمنان جنبش مشروطه در بود، مسیر آبی را که به آسیابها می رفت، منحرف کرد و در نتیجه «نان در شهر نایاب گردید و سختی بیشتر شد. عين‌ الدّوله‌ نیز دستورداد برای درهم شکستن مقاومت مشروطه خواهان، حلقه‌ محاصره‌ شهر را تنگ ‌تر کرده و از ورود خواروبار به شهر جلوگیری کردند، در نتیجه، در اثر قحطی «هر روز جمعی از زنان و اطفال و فقرا از گرسنگی جان می دادند» (خاطرات حاجی سیّاح، ص601).
«از دهۀ نخست فروردین [۱۲۸۸شمسی] نشان گرسنگی میان مردم پدیدار شد. کسانی با رخساره‌ های کبود و پژمرده و چشمهای فرورفته دیده می‌ شدند... در این هنگام سبزه‌ ها سربرافراشته بود. کم کم گرسنگان به سبزه‌ خواری پرداختند. به باغها ریخته، گیاههای خوردنی، به ویژه یونجه را چیده، می خوردند. از این زمان تا سی و چند روز دیگر که راه‌ها باز شد، یونجه خوراک بینوایان بود...»(تاریخ مشروطه ایران؛ تهران ، ۱۳۶۳، صفحه 899).
   در اوج قحطی و گرسنگی در تبریز، باسکرویل تصمیم گرفت به همراه «فوج نجات» که از دانش آموزان دبیرستان «مموری» سازمان داده بود، به قشون دولتی که راه ورود خوار وبار را بسته بود، شبیخون بزند و راهی برای ورود آذوقه و خواروبار به شهر بگشاید.
در سحرگاه روز 30فروردین 1288شمسی (19 آوریل 1909م)، باسکرویل و گروهی از دانش آموزان تعلیم دیده اش در «فوج نجات»، دلیر و بی باک، به بخشی از نیروهای محاصره کنندۀ تبریز، که زیر فرمان صمدخان شجاع الدوله بودند، در محله شام غازان (یا شَنب غازان، یادگار غازان خان، ششمین جانشین هولاکوخان مغول) یورش بردند ، امّا در همان آغاز رویارویی تیری به قلب باسکرویل نشست و این دلاور پاکباز را از پا انداخت. همراهانش او را از تیررس دشمن دورکردند، امّا مداوا کارساز نشد و جان باخت.
فردای آن روز (31فروردین1288ـ20آوریل1909)، مردم تبریز و یاران و همرزمان باسکرویل، پیکر وی را با شکوهی شایستۀ او، تا مزار آمریکاییان تبریز تشییع کردند و به خاک سپردند. احمد کسروی که خود در آن زمان در تبریز می زیست و شاهد این تشییع جنازۀ باشکوه بود، در «تاریخ مشروطه ایران» (امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص899) در این باره می نویسد: «... چون او میهمان به شمار می ‌رفت هر کسی از شنیدن مرگش اندوهگین و پژمرده می ‌شد. به این لحاظ بر آن شدند که جسد کشته را با تجلیل و شکوه بسیاری به خاک بسپارند. با آن که گرسنگی همه را آزرده ساخته و در این روزها آگاهی‌های مُدهشی از سرحدّ جلفا می ‌رسید. در بند اینها نشده خواستند روان جوان آمریکایی را از خود خشنود سازند... سراسر راه را از شهر تا گورستان، مجاهدین این سو و آن سو رَده (=صف)کشیده با تفنگهای وارونه ایستادند. شاگردان باسکرویل و دسته فدائیان او، ارمنیان، گرجیان، آمریکاییان و همۀ آزادیخواهان، از بزرگ و کوچک، با دسته گل به دست، پیرامون جنازه را گرفته، روانه شدند... پس از آن که او را به خاک سپردند و نشست به یاد او انجام شد. "انجمن ایالتی آذربایجان" می‌خواست پولی به آمریکا برای مادر پیر باسکرویل بفرستد ولی دکتر وانیمان، که ریش سفید آمریکاییها در تبریز بود، خرسندی نداد... و قرار شد تفنگ رزمی باسکرویل را به رسم یادبود برای مادر پیرش بفرستند».
چند روز بعد، در جشن اول ماه مه 1909م «"جمعیت خیریّه" "گاردن پارتی" با شکوهی در عمارت خود به مناسبت روز بین‌المللی و خجستۀ اول ماه مه برپا کرد... برای اولین بار یک جشن با شکوهی در تبریز برپا شد. نخستین بار بود که یک دسته ارکستر ایرانی به طور منظّم در این شهر به نمایش پرداخت.
نیّت دیگر این مراسم، یادکردی از مستر باسکرویل بود. در سخنرانی جامعی شادروان شیخ محمد خیابانی سخن گفت. خیابانی نطق خود را با مصرع زیر آغاز نمود: "نکو گو، اگر دیر گویی چه غم ... اجتماعی که امروز در عمارت خیریّه، آزادیخواهان را گرد هم جمع کرده‌ است، یک اجتماع آزادیخواهانه‌ است... حرفهایی را که در صحن [دفتر روزنامۀ] "تجدّد"‌ گفتم، امروز در اینجا خواهم گفت: روحی که در اینجا حاکم است، همان روح تجدّد است و روح تجدّد باید در همه جا حاکم باشد...» (تاریخ قیام و زندگینامۀ شیخ محمد خیابانی؛ علی آذری، تهران، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۲۹، ص ۳۰۶).

(قالیچه‌یی که زنان تبریز با نام و تصویر باسکرویل بافتند و در سال 1289ش برای مادرش فرستادند)
احمد کسروی نیز به این «گاردن پارتی» اشاره دارد: «یکی از کارهای نیکی که در آن روزها رخ داد این بود که به دستور خیابانی یک گاردن پارتی برپا شد که از درآمد آن خاکهای کشتگان راه مشروطه را بالا آوردند. خیابانی و دیگران گفتارهایی راندند و چنین نهاده شد که فرش گرانبهای اَرجداری، که دارای پیکرۀ باسکرویل باشد، ببافند و برای مادر آن جوان به آمریکا بفرستند» (تاریخ هجده سالۀ آذربایجان؛ تهران، امیرکبیر، 1357، ص۸۸۱).

حسین یعقوبی:‌ مریم رجوی نماد مقاومت بر علیه بنیادگرایی اسلامی

حسین یعقوبی:‌ مریم رجوی نماد مقاومت بر علیه بنیادگرایی اسلامی 

بسیاری از کارشناسان مسائل اجتماعی، از جمله عوامل پیدایش و ظهور پدیده بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه را در ارتباط با پی آمدهای ناشی از جنگ جهانی دوم و تاثیرات آن در ژئوپولیتیک منطقه میدانند. نقش این عامل در تحولات منطقه با توجه به شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی آن سامان از یک سو و به حاشیه راندن نیروهای ملی و ترقی خواه، در نتیجه سیاستهای مخرب و جانبدارانه غرب و بویژه آمریکا موجب پیدایش بستری گردید که زمینه های شکل گیری و رشد جریانات مزبور را فراهم کرد. به قدرت رسیدن خمینی و ملاهای مرتجع در ایران و ارتقاء بنیادگرایی دینی از حوزه یک اندیشه صرفا جزمی و دگم به یک الگوی حکومتی اما، بی تردید موثرترین عامل گسترش سازمانیافته این نگرش واپسگرا در منطقه می باشد؛ به عبارت دیگر بربریتی که امروز تحت عنوان "خلافت اسلامی" در منطقه خاورمیانه و اقصی نقاط جهان سربرآورده، در واقع "تولید انبوه محصولی" است که مدل اولیه آن در تاریکخانه های فکری ارتجاع حاکم بر کشورمان، بویژه در "دوران طلایی امام" مهندسی گردید، در عرصه زندگی روزمره مردم و در شکنجه گاههای قرون وسطایی ایران مورد آزمایش قرار گرفت و سپس به منطقه و جهان صادر گردید؛ بنابراین سران داعش و دیگر هیولاهای همگن آن همان لاجوردی ها و محمدی گیلانی های جلادی هستند که توسط مرکز ثغل بنیادگرایی در تهران به سراسر منطقه و جهان گسترانیده شده اند، اگرچه اندک تضادی هم بر سر هژمونی "خلافت اسلامی" با پدرخوانده خود داشته باشند، مثلا در حد اختلاف رفسنجانی با "رهبر معظم انقلاب"!
تضاد ماهوی و بنیادین جهان بینی سازمان مجاهدین خلق ایران با اسلام ارتجاعی و تجربه مبارزات درخشان آنها برای آزادی، عدالت اجتماعی و مهمتر از همه برابری حقوق زن و مرد به گواهی تاریخ معاصر آنها را در کانون اصلی رویارویی با این اندیشه متحجر و ضد بشری قرار داده و سالها پیشتر از به قدرت رسیدن خمینی به حاکمیت، به آنتی تز و اصلی ترین هماورد آن تبدیل کرده است.
 امروز امواج مرگبار "اپی سنتر" بنیادگرایی اسلامی در ایران که مقاومت ایران از دو دهه پیش نسبت به تهدید جهانی شدن آن هشدار داده بود، به جد دستاوردهای بشریت متمدن را مورد تهدید قرار داده و متاسفانه، این تهدید تنها زمانی از طرف کشورهای غربی به طور نسبی جدی گرفته شده که دامنه فعالیتهای تروریستی وعملیاتی آن از حوزه منطقه ای خارج گردید و دامن شهروندان عادی کشورهای غربی را هم گرفته و جامعه بشری را به یافتن راهکارهای مناسب برای مقابله با آن ناگزیر ساخته است. در متن این تحولات بسیاری از برجسته ترین چهره های سیاسی و متخصصین امور اجتماعی در منطقه خاورمیانه وغرب به درستی دریافته اند که برای مقابله جدی با پدیده مخرب بنیادگرایی دینی، نباید صرفا به تجزیه و تحلیلهای آکادمیک اکتفا نمود، بلکه باید برای خلاصی بشریت از این پدیده ضد بشری و ضد تاریخی دست یاری به سوی هماورد اصلی آن یعنی سازمان مجاهدین خلق و مقاومت ایران دراز کرد.
از این نگاه دعوت کمیته خارجی مجلس نمایندگان آمریکا - زیرکمیته تروریسم و منع تکثیر سلاحهای اتمی - از خانم مریم رجوی در جلسه استماع نهم اردیبهشت ۱۳۹۴ برای ادای شهادت و ارائه راه حل جهت مقابله با بنیادگرایی اسلامی نه تنها برای هر ایرانی خواهان سرنگونی خلیفه ارتجاع با تمامی باندهای جنایتکارش اقدامی در راستای همگامی با مردم ایران برای تحقق بخشیدن به این مهم می باشد بلکه از دید هر ناظر بی طرف یک گام اصولی و - دست کم از جانب طیفی از دستگاه دیپلماسی غرب - رویکرد جدیدی در سیاستهای راهبردی غرب در مواجهه با چالش های منطقه هم ارزیابی می گردد.
خانم رجوی در سخنان خود ضمن تشریح زمینه های پیدایش جریان تروریستی داعش و نقش رژیم آخوندی در گسترش و صدور بنیادگرایی، راه حلهای مقاومت ایران برای مقابله با این پدیده شوم را به شرح زیر ارائه کرد:
۱- اخراج کامل نیروی قدس و خاتمه دادن به نفوذ رژیم ایران در عراق، مشارکت واقعی اهل تسنن در قدرت و مسلح کردن عشایر سنی برای به‌ دست گرفتن امنیت محلی، این یک اقدام ضروری برای نابودی داعش نیز هست.
۲ -  کمک به اپوزیسیون مدره و مردم سوریه برای خاتمه ‌دادن به دیکتاتوری اسد و برقراری دموکراسی در این کشور
 ۳ - به‌ رسمیت شناختن اراده مردم برای سرنگونی رژیم ایران و پایان دادن به بی‌عملی در مقابل نقض وحشیانه حقوق‌ بشر در ایران و تأمین حفاظت و حقوق اپوزیسیون سازمانیافته مجاهدین خلق، ساکنان لیبرتی.
۴ - تقویت اسلام اصیل، دموکراتیک و بردبار برای مقابله با برداشتهای بنیادگرایانه از این دیانت.
۵ -  بستن همه راههای دستیابی رژیم ایران به بمب اتمی.

تاملی گذرا بر مفاد راهکار ارائه شده توسط خانم رجوی به عنوان نماد مقاومت ایران، در یک کلام بیان آمال و آرزوهای هر انسان طرفدار صلح و آزادی و حقوق بشر نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه و جهان است.
اما مهمتر از جنبه کارشناسی و مشورتی این استماع و دعوت از خانم رجوی، چرخش بوجود آمده در رویکرد نمایندگان کنگره آمریکا نسبت به جایگاه و نقش ارزنده سازمان مجاهدین و مقاومت ایران در تحولات منطقه و ایران است، بطوریکه بسیاری از دست اندرکاران برجسته سیاسی در ایالات متحده از این استماع به عنوان یک نقطه عطف و تحول جدی در معادلات سیاسی منطقه نام می برند.
پاتریک کندی در مقاله ای که در هیل، نشریه کنگره آمریکا در ۱ مه ۲۰۱۵ منتشر گردید، از جمله می نویسد: "چهارشنبه گذشته می‌تواند نشان از یک نقطه چرخش در جنگ آمریکا علیه داعش و سایر نیروهای بی‌ثبات‌کننده و خشونت‌طلب در خاورمیانه باشد. زیرکمیته تروریسم، منع تکثیر و تجارت کمیته امور خارجی کنگره یک استماع تحت عنوان «داعش: تعریف دشمن» برپا کرد که در آن مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران شهادت داد. این یک تحول تعیین‌ کننده است به‌ خصوص در زمانی که دولت آمریکا شتابان در پی یک معامله هسته‌ ای با تهران است که فقط می‌تواند به مشروعیت ‌بخشیدن به حکومت مذهبی وحشی ایران کمک کند که اغلب هرج و مرج‌های فرقه‌ ای منجر به رشد داعش را تغذیه می‌کند." 
پرفسور ریموند تنتر، مقام ارشد شورای امنیت ملی آمریکا در دولت ریگان نیز در این باره گفت: "مقامات واشینگتن در لاک بسته ای از نظرات خودپسندانه گرفتارند و برای خروج از آن نیاز به کمک دارند. مقامات از رشد داعش جلوگیری نکردند و به این موضوع اشراف ندارند. استماع کنگره یک نسیم تازه برای از بین بردن افکار عقب‌ افتاده است. اگر کنگره با یک اقدام دو حزبی این افکار عقب مانده را تغییر بدهد می‌تواند توان واشینگتن در برابر رژیم تهران را تقویت کند."
و سرانجام سفیر آدام ارلی - سخنگوی پیشین وزارت‌خارجه و سفیر آمریکا در بحرین این استماع را بسیار مهم ارزیابی کرده چرا که به گفته او: " به‌طور واقعی اعضای کنگره برای اولین بار این سازمان را به‌عنوان یک صدای قدرتمند و معتبر از جانب اپوزیسیون ایران به‌رسمیت می‌شناسند".
حال می توان درک کرد که چرا حضور خستگی ناپذیر خانم رجوی در مجامع جهانی و حقوق بشری برای دفاع از حقوق به یغما رفته مردم ایران، نه تنها رژیم ضد بشری آخوندی را دچار کابوس سرنگونی می کند، بلکه مددرسانان فکل - کراواتی آخوندها را هم که منافع خود را در بقای این رژیم تبهکار پیوند زده اند، شدیدا برآشفته است.
عناصر معلوم الحال و بی پرنسیپی تحت عنوان "ژورنالیست آزاد" و یا "تحلیلگر امور ایران" که با دادن گرای غلط به جهان تلاش می کنند ضمن پنهان کردن دستان خون آلود رژیم آخوندی و همصدا با آنها با تکرار اراجیفی بر علیه سازمان مجاهدین خلق بزعم خود از پیشروی مقاومت در این عرصه نبرد جلوگیری نمایند.

اگرچه هنوز پاشنه سیاست دولت اوباما در رابطه با ایران کماکان بر سیاست مماشات با ملایان جنایتکار میچرخد، اما این پیروزی تاریخی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران در یک کلام حامل این پیام روشن است که مقاومت و ایستادگی فرزندان دلیر ایران زمین و بویژه پیشتازان قهرمان آنها در رزمگاه لیبرتی هیچ مانعی را برای سرنگونی رژیم ضد انسانی خمینی و تحقق آزادی و حاکمیت مردم در ایران به رسمیت نمی شناسند و این سیاست مماشات است که باید در مقابل اراده مقاومت ایران عقب نشینی کند و حقانیت آن را به رسمیت بشناسد.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ 

مبشّران «حرمت دانش» و «شرافت فرهنگ» نسیم هامون

مبشّران «حرمت دانش» و «شرافت فرهنگ»  
)روز معلم، گرامی باد(
«دانش بیشتر، حرمت کمتر
دانش بیشتر، فقر بیشتر
هم از فقر می‌نالیم، هم از فرق بیزاریم
خدایا سرزمینم را از دروغ دور بدار!
ما زیاد هستیم، ولی زیادی نیستیم
معلم فریاد می‌کند، دولت سانسور می‌کند
آزادی معلمان زندانی، لغو احکام قضایی
ما خواهان پایان دادن به تبعیض و نابرابری هستیم.»..
این‌ها شعارها و جمله‌ها و سخنان کوتاه زنان و مردان معلم ـ کاروانهای دانش و علم‌پردازان آینده‌ساز جامعه‌ی ما ـ با حاکمان دانش‌ستیز و ارتجاع قرون‌وسطایی آخوندی است.
ـ امان از حاکم بی‌عـار
امان از دانش بر «دار» ـ
خبر از عجین شدن علوم آکادمیک با دانش اجتماعی و انسانی با مضمون برابری‌طلبی و آزادیخواهی‌ست. حالا دیگر مربیان آینده‌ساز جامعه با پشتوانه عظیم دانش و علم و فرهنگ زندگی، به خیابان و میدان آمده‌اند. شعارهای در دست‌گرفته شده و به خیابان آمده‌ی اینان، خواب فاشیسم آخوندی را آشفته‌تر کرده و از این بیشتر نیز برهم خواهد زد. شعارها، نوشته‌ها، خواسته‌ها و چهره‌ها، شعور، شرافت، حرمت و وجدان توهین شده یک جامعه و یک ملت توسط حاکمان بی‌عار را به میدان و خیابان آورده است.
ـ امان از حاکم بی‌شرم
به قتل زندگی سرگرم ـ
درّندگی و حرص ولایت‌فقیهی در پی لانه اتمی و دریدن کشورهای دیگر، همه‌ی عرصه‌ها و پهنه‌های اجتماعی و فرهنگی و ملی و صنفی جامعه ما را گرفتار التهاب‌های عفریت فقر و گسیختگی‌های اجتماعی کرده است. این دست‌اندازی و جنایت، پوزار گرگی‌ست که امان از سفره‌ها و کاشانه مردم ما گرفته و هر روز گلوی جامعه ما را بیشتر می‌فشارد.
ـ امان از داس‌ها بر یاس
امان از فقر آزادی
امان از سنگسار دانه در زهدان آگاهی ـ
حالا عفریت فقر، سراغ زنان و مردان دانش و علم ایران‌زمین رفته و بر دامان زحمتکشان فرهنگ‌ساز و دانش‌گستر، چنگ می‌اندازد.
«دانش بیشتر، حرمت کمتر
دانش بیشتر، فقر بیشتر
هم از فقر می‌نالیم، هم از فرق بیزاریم»
از آن سوی اما «روز معلم»، روز دانش آزادی، تعلیم عشق به زندگی و شورش فرهنگ علیه سرتاپای استبداد ابلیس‌صفت آخوندی گشته است. حالا دیگر زنگ‌های شعور و شرافت و حرمت به صدا درآمده‌اند. لعنت و نفرین تمامت تاریخ و علم و دانش و فرهنگ ایران‌زمین بر حاکمان جهل‌پرور و چپاولگر و تجاوزگر و دایره‌ی قدرت‌نشینانی که جامعه‌ی فرهنگی و علمی ایران باید به خیابان بیاید و بر کاغذها و پارچه‌ها و بر کف دستانش بنویسد و فریاد کند: دانش بیشتر، حرمت کمتر ـ دانش بیشتر، فقر بیشتر».
شعوری که به خیابان می‌آید، پادزهر جهلی‌ست که آخوندها از آن ارتزاق کرده و حیات انگلی‌شان را استمرار داده‌اند. شعور، جرقّـه‌یی بود که قرون تاریک وسطا را با انفجار رنسانس دانش و آگاهی، متلاشی کرد و حیات نوینی را در افق آینده بشری هویدا ساخت...
حالا دیگر «روز معلم»، آغاز روزها و ماه‌های فصلی‌ست که شعور یک جامعه به خیابانها و میدانها سرازیر می‌شود...
اینک فصلی
که عاشق
با دانش عشقش
به خیابان می‌آید...
فصل‌های فردا را
با دامن دامن شعور عشق‌پرور
چه خواهند کرد؟
اینک فصلی
که نعره‌های عصیان سفره و جامه‌ی دیاران آریایی
بر قصر و عمارت شیخ ریا‌ست...
اینک فصلی
تا گچ‌ها و تخته‌ها
قلم‌ها و سطرها
«شعور» و «شرافت» و «حرمت» توهین شده را به خیابان آرند...
اینک فصلی
تا شعور و شرافت و حرمت
از اعماق سالهای غربت انسان
شورش هستی‌های تجاوز شده را
درفش کاویانی
بر کف زنان و مردان دانش باشد..


 " بر گرفته از فیسبوک سازمان مجاهدین خلق ایران"

داوود باقروند؛ گماشته صادراتي وزارت اطلاعات به اروپا

داوود باقروند؛ گماشته صادراتي وزارت اطلاعات به اروپا 

داوود باقروند يكي از آلت فعل‌هاي گشتاپوي آخوندي است كه پس از يک دهه مزدوري در داخل كشور، اخيراً توسط وزارت اطلاعات در مأموريت‌هاي خارج كشوري به همراه دو مزدور ديگر به نامهاي عيسي آزاده و قربانعلي حسين نژاد بكار گرفته‌شده است.
داوود باقروند پس از خزيدن زير عباي آخوندها، توسط وزارت اطلاعات در داخل كشور رونمايي شد تا دروغ‌پردازي‌هاي ساخته و پرداختة آخوندها عليه مجاهدين و مقاومت ايران را نشخوار كند.
وي در لابه‌لاي داستان‌سرايي‌هاي شناخته‌شده عليه سازمان، به سوزوگداز از ناكام ماندن ولي‌فقيه ارتجاع در نابودي مجاهدين پرداخته و با نقل قول از مطالب طرح شده در يك نشست داخلي سازمان پيش از حملة آمريكا به عراق نوشت: به ما ميگفتند «اين جنگ، جنگ ما نيست و ما با يک‌طرف جنگ داريم آن‌هم رژيم آخوندي است پس بي‌طرف باقي مي‌مانيم و دنبال کار اصلي خودمان هستيم يعني جنگ با رژيم آخوندي. به همين مناسبت، مرحلة اول که اختفا نام‌گذاري شده بود براي زمان بمباران‌ها بود. مرحلة دوم مرحله تدافع بود... اين‌يک سنت بوده در سازمان که براي شرايط مختلف آماده بايد شد تا در صورت پيش آمدن غافلگير نشويد و از پيش فکر چاره و راه‌حل‌هاي مناسب و بهترين راه‌حل را کرده باشيد». (مـزدور داوود باقروند، پخش‌شده در برنامه پرونده 22 مرداد 1386)
اعزام اين قبيل مزدوران به فرانسه و اروپا از جانب اطلاعات آخوندها و نيروي قدس سپاه پاسداران هدفي جز جاسوسي، زمينه‌سازي و تدارك تروريسم عليه پناهندگان ايراني ندارد. در همين رابطه كميسيون امنيت و ضد تروريسم شوراي ملي مقاومت ايران در اطلاعيه 26 دي 1393 اعزام يك مزدور به اسم عيسي آزاده به فرانسه را افشا نموده بود. ضمن اينكه مقاومت ايران در اطلاعيه 26 دي 1391 اعزام يك مزدور ديگر هم به نام قربانعلي حسيننژاد به فرانسه را به اطلاع عموم رساند. او در فروردين 1391 خود را به كميتة سركوب و قاتلان مجاهدان آزاديخواه ليبرتي تسليم كرده و پس از مدتي ‌به استخدام نيروي تروريستي قدس و وزارت اطلاعات رژيم درآمد كه عکس‌ها و فيلم‌هاي آن در همان زمان افشا شده است.
داوود باقروند كيست؟
داوود باقروند در خردادماه سال 1383در هنگامة پايداري و ايستادگي مجاهدين سرفراز اشرفي، در مقابل جنايتكاران حاكم بر ميهن تسليم و به تيف (خروجي تحت‌كنترل نيروهاي آمريكايي در شمال اشرف) رفت و به‌سرعت به خدمت اطلاعات حكومت آخوندها درآمد. وي در اسفندماه سال 1383 به نزد آخوندها شتافت.
نامبرده طي ساليان بارها از سازمان اخراج شد ولي هر بار با اصرار، خواهان فرصتي مجدد براي ماندن نزد مجاهدين گرديد.
اسناد زير بيانگر همين پروسه اخراج‌ها توسط سازمان و متقابلاً خواهش و التماس‌ها از جانب وي مي‌باشد:

 

1111.JPG


0444.jpg


6666.JPG


رژيم آخوندي در سراشيب سرنگوني و در انزواي بين‌المللي و داخلي و تلة مرگبار اتمي بزرگ‌ترين تهديد خود را مقاومت و مجاهدين با چشم‌انداز ارتش آزادي‌بخش مي‌داند. چراکه آخوندها بيش از هركس ديگري مي‌دانند كه اين مقاومت سازمان‌يافته تبلور نيروي انساني و تجارب مبارزاتي سه دهه مبارزه عليه آخوندها است. مجاهدين، آنتي‌تز فاشيسم مذهبي و الهام‌بخش مداوم مردم به اعتراض و خيزش و قيام براي نيل به آزادي هستند.
بايد به آخوندها و همه شاگرد جلادان و بچه جلادان و گماشتگان وزارت اطلاعات گفت كه خلافت آخوندها در ايران، كه پدرخوانده داعش و تروريسم تحت نام اسلام است، هيچ گريزي از سرنگوني ندارد.
مقاومت ايران با يادآوري ترور دكتر كاظم رجوي، محمدحسين نقدي و بسياري ديگر از پناهندگان ايراني ضمن هشدار نسبت به توطئه‌هاي رژيم آخوندي عليه مخالفان و طرح‌هاي جاسوسي و تروريستي اين رژيم، قوياً از دولت‌هاي فرانسه، آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي مي‌خواهد تا مصوبه شوراي اتحاديه اروپا در آوريل 1997 درباره مأموران اطلاعاتي رژيم ايران را به اجرا گذاشته و مزدوران اعزامي نيروي قدس و گشتاپوي منفور ديني را از خاك خود اخراج كنند.

لينک‌ها: