۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

لیبرتی، عليرضا خالوكاكايي ، 6 اکتبر 2015:« واكنش يزيد عمامه به سر به خروش «حاضر! حاضر!» حسينيان در ليبرتي»




همانطور كه انتظار مي‌رفت يزيد عمامه به سر، خروش رعدآسا و پرطنين نوادگان آرماني امام حسين را در سرزمين كربلا برنتافت، و با رگباري از موشك هاي مخرب به آن پاسخ داد.  به قول معروف رسيد داد كه پيام نوحة يزدي مجاهدين و خروش «بشنو اي يزيد! / مرگت در رسيد» و  ما سرنگونت ميكنيم آنان به بهترين وجه، در ايران تحت حاكميت آخوندي انعكاس يافته است.
خامنه يي، هم پياله با يزيد، درست در ماه محرم دستش را به خون حسينياني آغشت كه تنها جرمشان هم آوايي و هم  قلبي با رهبر و مقتدايي تاريخي اشان در ارض كربلاست. او بخوبي در رژة خيره كننده و برق نگاههاي پرصلابت زنان و مردان مجاهد، طنين مرگ خود و رژيمش را به گوش شنيد.  سرخي پرچم هاي تسليم ناپذيري، دستهاي افراشته، پاهاي كوبان و مشت هاي گره كردة آنان در خيابانهاي ليبرتي، حاضر به جنگ بودن «لشگرهاي صف در صف فدايي» را به نمايش گذاشت، و طبعا ولايت يزيدي نميتوانست در برابر آن دست روي دست بگذارد؛ ولي آيا گوياتر از اين امكان داشت به جهان و به مردم چشم انتظار ايران نيروي سرنگون كننده را معرفي و بازمعرفي نمود؟ آيا بهتر از اين ميشد گفت كه ليبرتي به كانون پرتپش نبرد، و به پلي به سوي تهران تبديل شده است؟
اگر چه طبق معمول، رژيم براي لاپوشاني جنايت و فرار از مكافات، بوزينه ای به نام واثق بطاط را نبش قبر و بازمصرف كرد؛ اما ناگفته پيداست كه «واثق بطاط» يا هر اسم مشعشع ديگر، نامهاي مستعار نيروي تروريستي قدس است. استقرار سكوي موشكي ويژة اين عمليات در پشت كاميون، وارد كردن آن تعداد موشك با كلاهكهاي داراي نيروي تخريب بالا، انتخاب زمان تجمع رزمندگان، نيز استفاده از شرايط باراني و آبگرفتگي سنگرهاي ليبرتي، و حتي در نظر گرفتن صداي رعد و برق و همزماني آن با انفجار، همه و همه حساب شده و براي گرفتن بيشترين تلفات از مجاهدين بوده است. خامنه يي بعد از امضاي رسمي برجام، بايد قيمت را از مقاومت ايران ميگرفت.  اودر چنبرة بحرانهاي لاعلاج، در بحبوحة اوجگيري سگ دعواهاي دروني جناحها و نيز چشمانداز عملكرد زهر منطقه يي و از دست دادن سوگلي و دست نشاندة خود در سوريه، چارهيي جز اين نداشت. حال بهتر ميشود دريافت كه سناريوي لو رفته و جزغالة شدة «خانوادة مجاهدين»، با هدف زمينه سازي و ايجاد پوش براي اقدام به اين جنايت كثيف بوده است و لاغير.
 يزيد عبا پوش و دستار بند نميداند كه انفجار هر موشك در ليبرتي، به همان ميزان محبوبيت مجاهدين را در قلب مردم ايران و جهان به صورت انفجاري افزايش ميدهد. هر قطره خوني كه از تن مجاهد خلق به زمين ميريزد، باعث روياني سروستانهاي عشق و اعتماد در جامعة ايران ميشود. آيا سمندر را از آتش و مجاهد خلق را از بمب و موشك ميترساند؟! هيهات مناالذلة!  مجاهد خلق از روز نخست گزينش جان به خطراندازي و پاكباختگي، در سنگر دو در دهانة خطر زيسته و هم خانوادة باروت و فشنگ بوده است. انتخاب او از روز اول جز اين نبوده است كه خودش را فدية آرمان آزادي مردم ايران كند. شهادت نقطة كمال هر مجاهد خلق است. اينجا تنها جايي است كه ممكن است مجاهدي به مجاهد ديگر غبطه بخورد. زيرا ميداند او (خدا) هميشه خوش عطرترين و شبنم افشانترين گلها را برميگزيند، برميچيند و به نزد خود ميبرد. براستي كدام مجاهد خلق است كه در سيماي به لبخند نشسته و به جاودانگي نظر بستة شهيدان ننگريسته و زير لب بارها نجوا نكرده باشد «يا ليتني كنت معكم فأفوز فوزا عظيما»
داستان بازماندگان، به دوش كشندگان رسالت شهيدان و همچنان راست قامت ايستادگان در ليبرتي ترجمان آية 23 از سورة احزاب است:
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً».
داستان، داستان مقاومت به هر قيمت است. داستان وفا به عهد، صداقت ورزي و ايستادگي در پاي گفتهها و قولها تا بن استخوان.
امروزه در كنار بنگالهاي موشك خورده، از هر مجاهدي بپرسي براي چه در ليبرتي است، خواهد گفت: «براي جنگ با آخوندها و تحقق سرنگوني». اين عزم با هر بار موشك پراني خامنهيي جزمتر ميشود و صيقل ميخورد.
ليبرتي زمين جنگ است.  اگر دشمن ارادة كرده است كه با اين زبان با ما بجنگد - ضمن خوشامد- به او ميگوييم: «بجنگ! تا بجنگيم» تا بدانيم كه چه طرفي سرانجام از اين جنگ متضرر ميشود. ما براي نبرد، در هر زمان، با تمام توش و توان آماده ايم. خروش «حاضر! حاضر!» گفتن هايمان در روز عاشورا، گواه آمادگي در پيشگاه مردم ايران است.  
كلام آخر اين كه:
 در خاك پاي امام حسين، با بوسه بر زميني كه او بر آن جنگيد و با تأسي به او كه سرور شهيدان و متقداي آزادگان است ميگوييم اگر جادة آزادي مردم ايران جز با خون سرخ و جوشان مجاهد خلق هموار نميشود پس اي موشك ها! بگيريدم! ان كان دين محمد لايستقيم الا بقتلي فياسيوف خذيني!                              - شب موشك باران ليبرتي7 آبان 1394


وداع با فرمانده کاظم ، مصطفی (ميلاد) بهشتی از رزمگاه ليبرتي،6 اکتبر 2015



سلام، امشب ادامه شب سرخ حسین است، چند روز پس از حمله موشکی به لیبرتی، پنجشنبه غروب که از سالن ورزش لیبرتی برمی‌گشتم، با دیدن رنگ خونین فلق، یک‌دفعه دلم تا حرمت پرکشید. راستش نمی‌دانستم چرا؟ اصلاً چرا یک یاره به یاد تو افتادم. الآن هم در این زندان، بیش از همیشه، به تو احساس نیاز می‌کنم. چرا؟ یادم هست وقتی خیل وحوش آدم کش مالکی در 19 فروردین به اشرف حمله کردند و مجاهدین بی‌سلاح را به شهادت رساندند، همان شب تو آمدی و خبر شهادت برادرم (مرتضی) را به من دادی و گفتی با آن شهید بزرگوار تجدیدعهد کن و... بگذریم، حالا این نامه‌ام، پاسخی به آن حرف‌های توست، اما باز دلم می‌خواهد یک‌بار دیگر، در برابر حس انسانیت تو بایستم و احترام نظامی بگذارم و بعد خاک‌پایت را ببوسم. و تو را در آغوش بگیرم... احترام یک فدایی، به سردار و فرمانده‌اش، قبل از هر چیز، تجدیدعهد و پیمان است برای احساس زنده‌بودن و سرشار بودن. برای آغوش گشودن به هر ابتلا در ادامه راهی که تو طی این سالیان به من آموزش دادی و شکرگزاری از فرصت آزمایش‌ها.
فرمانده کاظم عزیز، شاید خودت بهتر میدانی، در روزهای تاسوعا و عاشورا همه مجاهدین در لیبرتی، برای تجدید پیمان با سیدالشهدا جمع شدند تا یک‌بار دیگر بگویند که همچون علمدار کربلا ادامه‌دهنده مسیر او هستند. و به او گفتیم که پرچم سرخی را که به دستمان دادی به اهتزاز درمی‌آوریم و هیهات گفتیم. از تو آموختیم، که اهل جنگ باشیم، جنگ بدون چشمداشت...
فرمانده کاظم، راستش الآن که برايت این نامه را می‌نویسم بغض گلویم را می‌فشارد و حلقه‌های اشک پشت حصار پلک‌هایم در انتظار رهایی هستند، برای همین از همان روز فلق سرخ تا حالا همه‌اش به یاد تو هستم. دلم می‌خواست بعد از 13 سال در اشرف و لیبرتی، و آموزش‌هایی که از تو گرفته‌ام و از ارزش‌های انقلاب خواهر مریم که به من یاد داده‌يي یک‌بار دیگر سر برپایت بگذارم و تجدیدعهد کنم. بعد از 19 فروردین که با مرتضی وداع کردم، احساس کردم بیشتر به امام حسین نزدیک شدم، اما در ادامه راه احساس کردم چه راه درازی مانده تا ذره‌یی از آن حماسه بزرگ او ویارانش را فهم کنم.
فرمانده کاظم،
دلم می‌خواست امروز در بارانی‌ترین روز خدا، بار دلم را از دیدن تصویر شهادت تو، سبک کنم. و بار دیگر خاک‌پایت را ببوسم. تا نفس دارم احساس می‌کنم بدهکار تو هستم. چون اگر مشعل فروزانت نبود، اگر آموزش‌های تو نبود، من و نسل ما مجاهدین، هویت انقلابی و فدایی برای این مسیر خود را از کجا بازمی‌یافتیم. به‌راستی چه عزت و شرفی به ما و نسل ما بخشیدی! آموختی که با انقلاب خواهر مریم و بدهکار بودن مطلق مجاهدی و کلمه فدای حداکثر، می‌توان بر تعادل قوای ظالمان شورید. می‌توان بساط آن‌ها را واژگون کرد و توطئه‌هایشان را بر سرشان خراب کرد... البته با پرداخت خونبهای آن و تقدیم سرداران و مجاهدان راه آزادی. ما هم در اشرف همین کار را کردیم. از سردارانمان زهره و گیتی تا دو حسین و بهروز و رشید و تا علی‌اکبرهایمان یاسر و سعید و رحمان و امیر مسعود و ناصر و...
فرمانده کاظم،
نام آن 52 تن را خودت بهتر میدانی. چون بهترین‌ها بر آستان سید الشهداء فرود می‌آیند. امروز هم ما در لیبرتی از حس حضورش سرشار شدیم و بر ادامه راه این سردارانمان، بر زندگی با ننگ هیهات گفتیم، بر عهد سرخمان با تو و رهبر تاریخی‌مان امام حسین (ع) پای فشردیم و به یزید دوران خامنه‌ای و ابن سعد عراقی‌اش، با تأسی به ابراهیم ابوالانبیاء «تاالله لاکیدن اصنامکم» گفتیم.
فرمانده کاظم عزیز، یک درس دیگر هم از فدای بیکرانت آموختیم. یادم هست یک‌بار در آموزش‌هایی که به ما از راه حسین می‌دادی، برای ما مثال زدی: وقتی دشمن در برابر اراده‌ای که آماده پرداخت همه‌چیز است قرار بگیرد، اگر عددش بیش از سپاه ابن سعد هم باشد، از هجوم یک رزمنده اردوی تو، هزار هزار پا به فرار می‌گذارند...
به‌راستی‌که این منبع بی‌کران ارزش‌هایی است که تو به ما دادی. می‌خواهم بغضم را که به پهنای فلک است با فریادی رسا به گوش کسانی که چشم بر جنایات این جانیان بسته و در مماشات و سازش با این رژیم قرون‌وسطایی هستند برسانم که کو؟ کجاست غیرت و شرافت و تعهد انسانی؟ چرا بر خون خواهران و برادرانم که در اشرف و لیبرتی، مظلومانه بر زمین ریخت، چشم و گوش بسته‌اند؟ چرا... دلم می‌خواهد فریاد بزنم و... اما با دیدن تصویر زیبایت که تمامیت مظلومیت انسان است، به یاد می‌آورم این هم بخشی از درس توست، ایستادگی برای آزادی، و خودت به ما آموختی که آزادی جوهر وجود انسان است.
فرمانده کاظم عزیز، گرچه از آموزش‌های بعدیت محروم شده‌ایم، اما احساس می‌کنم از پشت تی‌وال‌ها دلم و دلمان بیشتر با نبض تو می‌تپد. پس رو به سویت می‌کنم سلام می‌دهم و می‌گویم:
فرمانده لشگر فدایی در لیبرتی، بدرود
برو خدابه‌همراهت، همه عشق و عاطفه‌مان را در مسیر تحقق آرمانی که تو دل داده آن بودی نثار خواهیم کرد و خلیفه ارتجاع را ولو با چنگ و ناخن و دندان هم شده سرنگون خواهیم کرد.

میلاد بهشتی


سخنرانی مریم رجوی در مراسم گرامیداشت شهیدان حمله موشکی به لیبرتی فرانسه 6 نوامبر 2015


مریم رجوی: سلام بر شهیدان ‏و ‏مجروحان لیبرتی، فدیه‌های مردم ایران در دوران سرنگونی ولایت فقیه‌
با سلام به همه شما،
از این جا به لیبرتی غرقه به خون و ویران شده و به شهیدان سرفرازش هزاران سلام و هزاران درود.
آنچه عصر پنجشنبه در لیبرتی رخ داد، هرچند که خوشبختانه نتوانست هدف شوم خامنه‌ای را برآورده کند، اما یکی از مهیب‌ترین هجومهایی است که تاکنون علیه مجاهدین صورت گرفته است. این حمله، قتل‌عام تمامی مجاهدان آزادی در لیبرتی را هدف قرار داده بود.
یک آتشباری سنگین با هشتاد موشک که ده دقیقه بی‌امان ادامه داشت. بارش دهها موشک همه چیز را به آتش می‌کشید و همه جا را ویران می‌کرد. و امواج سنگینش هر چیزی حتی دیوارهای حفاظت بتونی را در هم‌می‌کوبید و به این سو و آن سو پرتاب می‌کرد. سونامی انهدام و نابودی و حریق بود و گویی جنایت و تبهکاری خمینی و خامنه‌ای در تمام مدت حکومتشان را در ده دقیقه فشرده کرده بود. با این همه، لطف خدا و هوشیاری و عکس‌العمل به موقع و روحیة جنگندة‌ مجاهدین، آنها را از کشتار بزرگ در امان نگهداشت تا باز هم چشم و دل مردم ایران به آنها و به رزم و پایداریشان روشن باشد و روشن بماند.
نمی‌دانم مبارزه مرگ و زندگی زنان و مردانی را که در میان خون و آتش به‌پاخاستند چطور توصیف کنم؟ فقط به آنها می‌گویم آنچه هم که شما در آن شرایط نفس‌گیر انجام دادید، فشردة ایمان و شور و نیروی ملتتان برای آزادی بود.

‌در دل تاریکی و سرما، با وسائل ابتدایی آتش را خاموش می‌کردید. اجساد همرزمانتان را از زیر آوارها بیرون می‌کشیدید. با بدنهای مجروح و خون‌چکان این طرف و آن طرف می‌‌دویدید و همه حقیقتاً تن واحد و یگانه‌یی شده بودید و نشان دادید که اراده و انگیزة انسانی که نبرد برای آزادی را انتخاب کرده حد و مرزی ندارد.
آن شب، در تمام لحظه‌ها، به فکر شما و با شما بودم. در کنار سنگرها، بالای سر شهیدان، یا موقع مرهم گذاشتن بر زخم ‏مجروحان، ‏با صورتهای خونین، مشتهای گره‌کرده و دستهایی را که به نشانة پیروزی بالا می‌بردید، دیدم و البته هرکس که دید غرق غرور و افتخار شد.
راستی که از این بهتر چطور می‌توانستید باز هم پیام شکست دشمن را به همه برسانید. آنشب در میان آتش و دود و موج و انفجار توانستید عظمت کارزار سرنگونی را در اراده‌های سترگتان و در یقینتان به مقاومت و نبرد و پیروزی نشان دهید و طاقت و توان مجاهدین را اثبات کنید. سلام بر شما و بر رزم و ایستادگیتان و سلام بر شهیدانتان.
شعله‌های سرکش وجدان بیدار بشریت
اَلسَّلامُ عَلَیک یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ
سلام بر شما که خون جاری دورانید، ای شعله‌های سرکش وجدان بیدار جهان بشری، ای جانهای شیفته‌یی که تسلیم و یأس در اندیشه و هستی‌تان جایی نداشت و ای عشقهای پرشور یک ملت اسیر به آزادی و رهایی. به شما باد سلام، به شما باد درود.
سلام به برادران عزیزم منوچهر براتی، حمید دهقان، اکبر علیدوست، حسن توفیق جو، حمیدرضا ایمن کاشان، ابوطالب هاشمی، کیومرث یوسفی، ‏حسین گندمی، فرشید ربیعی، حسن ابراهیمی، محمد علی میرزایی، سهراب همایونفر، بهزاد میرشاهی، حسین اداوی، ‏رجب قربانی، رضا وادیان، شریف ویسی، حسین سروآزاد، احمد مسچیان، جاسم قصیر و جواد سالاری
سلام به خواهر عزیزم نیره ربیعی از مسئولان مجاهدین که در همه صحنه های رزم حاضر و پیشتاز بود و سلام به فرمانده کاظم سردار دلیر نبردهای ارتش آزادیبخش برادرم حسین ابریشم‌چی که با بیش از 40 سال سابقه مبارزاتی علیه دو نظام دیکتاتوری مسئولی همه‌جانبه و همه جا جلودار صحنه‌های سخت نبرد بود. همواره پرتلاش و همواره تازه و نو و سرشار و پر از ایمان به راه و آرمان آزادی که سر در راه آزادی نهاد و سرور آزادی شد.
درست پنج روز قبل از شهادتتان در روز عاشورا، در آن مراسم پرشکوه‌ همه خطاب به حسین(ع) می‌گفتید که:
در دل دشت بلاخیز
به شب توطئه‌انگیز
شکنم هرچه حصار است
قفس و چوبة دار است ‏
حقا که یکایک شما در پیروی از پیشوای آرمانی‌تان حسین(ع) از همه چیز خود گذشتید. راستی کدام آتش، حریف شاخسار شماست؟ ‏
و من هم با شما تکرار می‌کنم:
 خوشا در راه آزادی به خون عهدی دگر بستن
خوشا این گونه در زندان به مرگ شب کمر بستن
 از این پس شما شور و نیروی هر جوان دلیری هستید که به نبرد با رژیم ولایت فقیه برمی‌خیزد و الهام بخش هرکس که در برابر ستم و استبداد قیام می‌کند.
حمله به لیبرتی، درماندگی رژیم آخوندی در برابر بی‌تابی ملت ایران برای آزادی
پس به شما مادرانی که عکس فرزندان‌ شهید یا اسیرتان را به دست می‌گیرید و در خیابانها و چهارراه‌های شهرهای ایران، آخوندها و پاسداران را افشا ‏می‌کنید،
به شما زنان دلیر و مردان غیرتمندی که در مراسم گرامیداشت ریحانه و ستار هموطنانتان را به مبارزه با این رژیم فراخواندید،
به شما زندانیان سیاسی شجاعی که از سیاهچالهای خامنه‌ای به همبستگی با مجاهدان لیبرتی برخاستید و به شما هموطنانی که از شنیدن خبر جنایت بزرگ رژیم در لیبرتی سراسر وجودتان را خشم و درد فرا گرفت.
بله به همه شما می‌گویم که ایستادگی شما و عزم و مبارزه شما برای به زیر کشیدن این رژیم کاخ ستم آخوندها را به لرزه درآورده است.
حمله به لیبرتی، نتیجة درماندگی این رژیم در برابر بی‌تابی ملت ایران برای آزادی است. بنابراین به شما و به خصوص به همة جوانان و اشرف‌نشانها در تمام ایران می‌گویم شعله‌های رزم و مقاومت برای سرنگونی رژیم را گسترش دهید و شهیدان لیبرتی را در خود زنده کنید.
خون و رنج شهیدان از جوش و خروش نمی‌افتد تا روزی که آزادی در ایران اسیر برقرار شود.

رژیم ولایت فقیه، مفلوک، آشفته، ضربه‌خورده و بی راه حل
تا به حال سابقه نداشته که رژیم ولایت فقیه تا این حد مفلوک و آشفته و ضربه‌خورده و بی‌‌راه حل باشد.
چه خطراتی این رژیم را احاطه کرده که خامنه‌ای ناچار است سایتهای اتمی را با دست خود، گل بگیرد. در سوریه آخوندها پی‌درپی دچار شکست و تلفات می‌شوند، در عراق با تظاهرات بی‌وقفه مردم در مخالفت با عوامل رژیم مواجهند و در داخل ایران راه پس و پیش ندارند.
یعنی سرمایه‌گذاری چندین و چند سالة رژیم هم روی برنامة اتمی و هم روی سوریه و عراق و یمن، برباد رفته و روزی که سرمایه‌گذاری آخوندها روی کل سپاه پاسداران هم برباد برود دور نیست و دور نیست روزی که جوانان ایران، این سپاه جنایت و خونریزی و غارت و فساد را منهدم کنند.
در این چند ماهه، محافلی که از ادامة حکومت آخودها نفع می‌برند به دست و پا افتاده بودند و سعی می‌کردند این خیال واهی را ایجاد کنند که پس از توافقنامه، رژیم ولایت فقیه به سمت میانه‌روی و گشایش می‌رود. ادعا می‌کردند که وعده‌های اعتدال آخوند روحانی از این به بعد خود را نشان خواهد داد. ولی وعدة بهبود اوضاع و اعتدال رژیم تا این‌جا بیشترین اعدام را در سال جاری نسبت به ربع قرن گذشته به بار آورده. آیا اسیدپاشیدن به صورت خواهرانمان در اصفهان و کشتار سنیها و زجرکش کردن زندانیان سیاسی میانه‌روی است؟ آیا جنایت علیه بشریت در لیبرتی که آخوند روحانی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت در آن مسئولیت دارد، اعتدال است؟
پس چرا دولتهای اروپا برای چنین کسانی فرش قرمز پهن می‌کنند؟ و چرا دست کسانی را می فشارید که مردم ایران خواهان محاکمه آنها هستند؟
واقعیت این است که دوران پس از توافق، دوران سر باز کردن خواستهای اساسی جامعه و در رأس همه، آن گوهر ناپدید شده، آن گوهر سنگسار‌شده و آن گوهر پایمال‌شده یعنی آزادی و آزادی و آزادی است.
به همین دلیل است که خامنه‌ای، مجاهدین را با پرتاب موشک‌ قتل عام می‌کند. چون ملت ایران آزادی می‌خواهد. چون ملت ایران سر به فریاد برداشته که این رژیم را نمی‌خواهد و باید سرنگون شود.
به آخوندها و اشقیای حاکم می‌گوییم همه طرحهایی که سالهای سال است برای سرکوب آزادیهای ملت ایران به کار می‌گرفتید، شکست خورده است.
حالا زمان حساب کشیدن از آخوندهای حاکم است. حالا زمان به زیر کشیدن رژیمی است که جز با خونریزی نمی‌تواند ادامه پیدا کند. به خصوص که انواع مانورها و فریبهای این رژیم و جناحها‌ی درونی‌اش نیز شکست خورده است.
نه سازندگی رفسنجانی و اصلاحات قلابی خاتمی توانست کاری از پیش ببرد، نه وعده‌های رئیس جمهور کنونی رژیم در مورد معجزات توافق اتمی.
یک راه و فقط یک راه برای برقراری آزادی و دموکراسی در ایران و نجات کشور از فقر و فلاکت و عقب‌ماندگی وجود دارد و آن سرنگونی رژیم ولایت فقیه در تمامیت آن است. درست به همین دلیل خامنه‌ای زنان و مردان قهرمانی را موشکباران می‌کند که پرچم سرنگونی این رژیم و پرچم آزادی ملت ایران را هرچه محکمتر‌ در دست می‌فشارند.
و راستی که به قول مسعود، بدون مجاهدین «مردم ایران به چه می‌نازیدند و خلق در زنجیر و جوانان اشرف‌نشان، به کجا چشم امید می‌دوختند؟ از کجا ایده و آرمان می‌گرفتند و به کجا پشتگرم و دلگرم بودند؟».
زمینه سازی برای حمله موشکی به لیبرتی
در ماههای اخیر دیدید که چطور زمینه‌سازی برای این حمله را شروع کردند. ابتدا اکیپهای وزرات اطلاعات را تحت عنوان خانواده به ورودی لیبرتی فرستادند. همزمان مزدورانی را به سراسر اروپا اعزام کردند تا اغتشاش کنند و فضا را غبار آلود کنند.
در عین حال جبهة ولایت فقیه با سایتها و تلویزیونهای تحت تکفل وزارت اطلاعات، ناسزاگویی علیه مقاومت را گسترش دادند تا آتش تهیه برای کشتار را فراهم کنند.
اما در مقابل، در روزهای اخیر با موجی از عواطف بی‌دریغ ایرانیان در داخل و خارج کشور، و هم چنین، زندانهای سیاسی نسبت به مجاهدان لیبرتی مواجه بودیم. از صمیم قلب از همه آنها سپاسگزاری می‌کنم. بیانیه‌ها و موضعگیریها و پیامهای آنها، صدای رسای مردم ایران، رودرروی قاتلان مجاهدین است.
این درست رودرروی ریزه‌خواران ولایت فقیه است که با تقلید از اطلاعات بدنام آخوندها، از دل سوزاندن برای شهیدان هم استفاده می‌کنند تا خود مجاهدین و رهبر این مقاومت را مقصر کشتار معرفی کنند.
آشکارا یک تقسیم کار شناعت‌بار در کار است. رژیم ولایت فقیه بخش نظامی حمله را برعهده دارد و موشکها را شلیک می‌کند. و سرانگشتانش در خارج ایران، بخش سیاسی حمله را برعهده دارند و هم‌وزن همان حمله موشکی, افترا و هتاکی را به بالاترین حد می‌رسانند.
زمانی بر اساس رهنمود وزارت بدنام اطلاعات، قاعدة 20 ـ 80 شیوة کار مزدوران بود. 80 درصد به خود رژیم می‌زدند تا حملة 20 درصدیشان به مجاهدین عادی جلوه کند. اما حالا پرده‌ها را کنار زده همان 80 درصد را نثار خود مجاهدین می‌کنند. اما اینها هیچ کدام چیز جدیدی نیست. بلکه همیشه بخش مکمل سرکوب و شکنجه و اعدام مجاهدین و همه رزمندگان آزادی در طول تاریخ بوده و خواهد بود.
راستی مگر چنین نسلی و چنین مقاومتی بدون یک راهبری ذیصلاح امکان پذیر بود؟ هرگز
و راستی اگر این نبردها و این فدیه‌ها نبود و اگر پایداری در مقابل دضمن ‏‏ضدبشری به چنین قله‌های رفیعی نرسیده بود، در فردای آزادی، چه بهای سنگینی برای تشخیص دوستان و دشمنان مردم ایران به ملت ما تحمیل می‌شد.
سلام بر شهیدان و سلام بر قهرمانان آزادی.
دولت آمریکا و ملل متحد باید به رویکرد غیرمسئولانه در مورد حفاظت لیبرتی خاتمه دهند
اجازه بدهید در این فرصت هم‌چنین به طرفهای بین‌المللی و مسئولیتها و تعهدات اخصی که در مورد حفاظت لیبرتی دارند، اشاره کنم.
چنان که در همان ساعت اول پس از حمله گفتم، به‌طور رسمی و حقوقی، دولت عراق و سازمان ملل باید پاسخگو باشند زیرا آنها با امضای یک یاداشت تفاهم از دی ماه 1390 لیبرتی را تحت عنوان «محل موقت برای انتقال» اعلام کرده‌اند. اما به نظر ما، مانند ‏‏‏6حمام خون قبلی در اشرف و لیبرتی، عوامل رژیم ایران در حکومت عراق مسئولیت حمله را برعهده ‏‏دارند و ایالات متحده و سازمان ملل هم از این واقعیت کاملاً مطلعند.‏
دولت آمریکا و ملل متحد که تاکنون به قولهای رسمی خود نسبت به حفاظت مجاهدین از ‏‏جمله ‏‏تعهدات مکرر خود هنگام انتقال اشرفیها به این کمپ عمل نکرده‌اند، باید به ‏‏این رویکرد غیرمسئولانه و فاجعه‌بار خاتمه دهند. به خصوص که به‌رغم ‏‏هشدارهای بی‌شمار، کمپ لیبرتی ‏‏کماکان تحت کنترل قاتلان اشرفیها و عوامل وابسته به رژیم ‏‏است و در عین حال جریان انتقال آنها به ‏‏کشورهای خارج که وعدة خیانت‌شدة ملل متحد و آمریکا بود با مخالفت و کارشکنی روبه‌روست.
نیازهای مبرم لیبرتی
بنابراین، در شرایط اضطراری کنونی در لیبرتی، بر این اقدامها تأکید می‌کنم:
اول، رسیدگی فوری به وضعیت مجروحان و مستقر شدن یک تیم تخصصی پزشکی در لیبرتی
دوم، تأمین ابزارها و وسائل و مصالح مورد نیاز برای ترمیم مناطق ویران شده
سوم، تأمین الزامهای امنیتی و حفاظتی از جمله برگرداندن تی‌والها، ‏‏‏کلاهها و جلیقه‌های حفاظتی و تجهیزات پزشکی‏ و تأمین وسایل مورد نیاز افراد که آسیب دیده است.
چهارم، انجام تحقیقات توسط ملل متحد دربارة این حمله وحشیانه و محاکمة عاملان آن

مجاهد خلق یعنی ایستادگی مردم ایران در مقابل ستم
هر چند که تا به حال، مجاهدین در لیبرتی، رنجهای بسیار کشیده و قیمتهای کلان پرداخته‌اند، اما تا وقتی که ستم و استبداد هست و مردم ایران در عطش آزادی می‌سوزند، مجاهدین هستند و می‌رزمند.
راستی مگر مجاهد خلق به چه معناست؟
مجاهد خلق یعنی اشتیاق مردم به آزادی
یعنی ایستادگی مردم ایران در مقابل ستم.
یعنی شعله‌های امید را فروزان نگهداشتن.
یعنی دوستی و همبستگی را در بین مردم ایران زنده کردن.
بله این کیمیای آزادی است؛ نه خمینی توانست با قتل عام سی هزار زندانی سیاسی، این جنبش را خاموش کند نه خامنه‌ای می‌تواند با موشکباران و ریختن آتش بر سر و روی مجاهدین آنها را از میان بردارد.
از کهکشان فرمانده کاظم در هفت آبان، تا کهکشان زهره و شهیدان 6و 7مرداد و 19فروردین تا شهیدان فروغ جاویدان و 120 هزار شهید قهرمان، که همه سمبل ارادة خلق ایران و مجاهدین خلق ایران و این مقاومت و مردم ایرانند که می‌گویند رژیم ولایت فقیه باید سرنگون شود و ما می‌گوییم:
به خون شهیدان و پاکان قسم
به رزم‌آوران و دلیران قسم
که تا صبح آزادی توده‌ها
بجنگیم با خون و ایمان قسم
سلام بر شهیدان ‏

و سلام بر آزادی.

همبستگی ملی ایران ،سهیلا دشتی6 نوامبر 2015:« سرو آزادگان ایران»


چند ساعتى از حمله ناجوانمردانه و جنایتکارانه تروریستى با هشتاد موشک به زندان لیبرتى نگذ شته بود که سیل پیامها در حمایت از مجاهدین و محکوم کردن این عملیات ددمنشانه روانه و انگشتها به سوى رژیم نشانه، که عامل این چنین حمله اى هیچکس به جز رژیم نمى تواند باشد! اولین عکسها و فیلم ها مى رسد! صداى انفجار و آتش سوزى، شعله ها که زبانه مى کشد و آنچه را که با دستهاى پرتوان مجاهدین در آن برهوت ساخته شده بود را در کام مى کشد. گویندگان سیماى آزادى از گستردگى حمله و تعداد شهدا خبر مى دهند! هر نام،! چه خسرانى براى مقاومت و مردم ایران، چه انسانهائى، در میان اسامى اسم حسین سرو آزاد جلوه دیگر دارد، مشخص تر مى شود و در ذهن جان مى گیرد، حسین یکى از سی و شش قهرمان اشرفى بود که در اولین حمله ناجوانمردانه دست نشانده خامنه اى، نورى مالکى به اشرف در شش و هفت مرداد سال 88 به گروگان گرفته شد! و روزى که باجسمى نحیف ولى با اراده اى بى نظیر با برادر مسعود از آنچه که در دخمه و زندان المثنى بر آنان گذشته بود مى گفت! چه تواضعى و چه عشقى به مردم و آرمانش در صداى او موج مى زد! و این سرو آزاد در راه آرمانش جان گذاشت!
در حقیقت همه این شهدا سروهاى آزاده اى هستند که تاریخ بشریت مدیون آنان است! جلوه دیگرى از ترکیب مبارزه تا به آخر و فداى بى پایان!

در التهاب و دردی جانکاه به نامها افزوده می شود و در همان روز به عدد 23 می رسد. از سیمای آزادی اعلام
می شود که حال سه تن از مجروحین وخیم است و به علت نبود برق و تاریکی شب چهره دو تن شناسائی نشده.
 سیما چهره چند مجروح را نشان می دهد که صورتشان را لایه ی ضخیم از گل پوشانده! دستهای خود را مشت می کنند و خندان از ادامه راه سخن می گویند.
سه روز از این فاجعه نگذشته که هنرمندان اشرفی موزیک ویدئوئی را به نام "روز حساب" تهیه و تقدیم به مردم ایران می کنند. بر سر خرابه های لیبرتی طنین پایداری را در جهان پژواک می دهند.
اما این سر دنیا تیغ به دستانی آماده نشسته اند تا بر صورت مجاهدین بکشند. با خود شیفتگی "من می دانستم" و یا
"مگرما نگفته بودیم"، "اینان به شهید نیاز دارند"، "نمی خواهند آنان را از آنجا بیرون بیاورند" و...و سر می دهند.
البته من حرمت کلام را رعایت کردم و سعی کردم که چکیده افاضات این جنت مکانان را با کلمات دیگری بنویسم.
یکی در نقش خانواده، دیگری در نقش روشنفکر و یکی در رل فعال حقوق بشر وارد صحنه می شوند. البته اینان بازیگران تازه واردی نیستند و بارها در کمترین فرصتی که به دست آورده اند تیغهای چرکین خود را بر سر وصورت رهبران مقاومت کشیده اند. اینان مصداق واقعی  فَهُمْ لاَ یعقلون هستند.
دست به هر وسیله ای می زنند که مأموریت خود را انجام دهند. در صفحه تلویزیونی " آیت الله بی بی سی حرام زاده ترین سانسورچی تاریخ" (لقبی که زنده یاد احمد شاملو به رسانه بی بی سی داد.
http://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-
ظهور پیدا می کنند.
این شعر در ذهن تداعی می شود که
تو اول بگو با کسان زیستی
من آنگه بگویم که تو کیستی
برای اینکه باز هم پرده ای از دروغگوئی های این دلسوزان خانواده و حقوق بشر را ببنید نقل چند مثال ضروری است.
تمامی حامیان مقاومت که در عراق در مأموریت بوده اند به این مسئله اذعان دارند که مسئله مجاهدین یک مسئله سیاسی است که در آن پایه ای ترین حقوق انسانی اعضاء سازمان مجاهدین خلق تضیق شده. افسران ارتش آمریکا مثل سرهنگ گلاوسکی، ژنرال فیلیپس، سرهنگ مارتین، دکتر مورش ووو بارها در مورد مشاهدات خود در اشرف شهادت داده اند و اضافه کرده اند که آمادگی آن را دارند که در هر دادگاهی شهادت بدهند.
اد ملکرت نماینده ویژه سازمان ملل برای مأموریت در عراق "یونامی"، طاهر بومدرا رئیس بخش حقوق بشر سازمان ملل در عراق و مسئول پرونده اشرف 2012 - 2009نیز با حضور خود در کنفرانسهای مقاومت به این مسئله تاکید کرده اند.
اد ملکرت در یکی از سخنرانی های خود می گوید: " این جا آمده ام که بر تعهد خود تأکید کنم ومسیرم را در جستجوی عدالت ادامه دهم تا باز هم بر درهای بسته بکوبیم. جامعه جهانی خیلی ساده شهامت آن را نداشته که تحولی در محاصره پنج ساله ایجاد کند و این همان چیزی است که همچنان در لیبرتی ادامه دارد. "
طاهر بومدرا در کتابی به نام "نا گفته هائی از اشرف" مشاهدات خود را از دوران مأموریتش می نویسد.
در مقدمه کتاب عنوان می کند: " که جرائم بسیاری در مورد مجاهدین صورت گرفته که برخی از این جرائم را می توان در زمره ی جرائم بر علیه بشریت خواند. این نوشته ها شهادت من است برای ثبت در تاریخ و ادامه می دهد که در این نوشته ها سعی خواهد کرد که مقامات مسئول سازمان ملل را به خاطر بی عملی و پاسیو بودن مورد سئوال قرار دهم. مقامات سازمان ملل باید پاسخگوی پیشداوری ها و افتراهای بی پایه درقبال سازمان مجاهدین در اشرف باشند.
چگونه و چرا سازمان ملل با نوری مالکی (نخست وزیر وقت عراق) توافق کرد که مجاهدین اشرف را ترک کنند و به بازداشتگاهی به نام "لیبرتی" منقل شوند.
چرا گزارشها در مورد مجاهدین آنچنان تنظیم شده بود که افکار جامعه جهانی را منحرف کند که بدین وسیله بتوانند برچسب تروریستی بر مجاهدین را توجیه کنند.
بومدرا در کتابش اقرار می کند که خود وی نیز تحت تأثیر این تبلیغات منفی بوده است و بعد از خود انتقاد می کند. از اولین ملاقات خود با نمایندگانی از اشرف که در ماه مه 2009 صورت گرفت، می نویسد:
 "من منتظر دیدار با جنگجویان تروریستی در دفتر کارم بودم. به یکی از معاونان خود گفتم که در این ملاقات حضور داشته باشد. او از یکسال قبل در عراق بود و مدت یکسال هم برای سازمان دیده بان حقوق بشر کار کرده بود. تمام چیزهائی که من از اشرف می دانستم چیزی بود که همکاران من براساس نظریات و فرضیه ها خودشان (کارمندان سازمان ملل و نیروهای آمریکائی ) برای من تعریف کرده بودند.
بهزاد صفاری و شهریار کیا منش وارد اطاق شدند. من خود را در مقابل دو انسان متواضع و فرهیخته یافتم. ... بهزاد در مورد وضعیت اشرف توضیح داد.
در همان ملاقات بهزاد صفاری می گوید که اشرفی ها حاضر به ترک عراق به سوی یک کشور ثالث هستند ولی مایل به گفتگو با دولت عراق هستند که از خروجی که ارزشهای مجاهدین را خدشه دار نکند مطمئن شوند.
دربخش دیگری از کتاب بومدرا می نویسد:
"کمیساریای عالی پناهندگان در عراق نقش فعالی نداشت و در کمک رسانی به ساکنان اشرف غائب بود. کمیساریا فقط به کسانی کمک می کرد و آنان را تحت حفاظت قرار می داد که اشرف را ترک کرده بودند و تحت نظر دولت عراق در یا در "هتل مهاجر" و یا در"هتل الظهور" اقامت داشتند. این دو مکان متناوبا ازسوی سفیر (رژیم) ایران در عراق مورد بازدید قرار می گرفت. این سیاستی بدون معنی بوده و هست . کسی که مبارزه را ترک کرده نیازی به حفاظت ندارد. در حقیقت این ساکنان اشرف بودند که در معرض خطر بودند و نیاز به حفاظت داشتند.
وی ادامه می دهد:
" این مسئله مهم است که گفته شود تمام کسانی که اشرف را ترک می کردند، از طرف مقامات عراقی در محلی نامشخص گاهی به مدت سه ماه نگهداری می شدند".
کتاب بومدرا واقعا زوایای ناگفته ای از اشرف را باز گو می کند که برای هر انسانی که ذره ای عدل وانصاف داشته باشد می بیند که ارتجاع و استبداد در همکاری با یکدیگر مجاهدین را در معرض این انتخاب گذاشته اند. یا ترک مبارزه و یا با تمامی توان پایداری.
حال هر گاو گند چاله دهانی هر چه می خواهد بگوید. انتخاب مجاهدین یک چیز است و آنهم "هیهات مناالذله"!
----------------------------------------------------

 ترجمه بخشهای ازکتاب طاهر بومدرا از نویسنده است