۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

سرگیجه در دریا فساد ولايت





منبع : ایران اسرار ،7 می 2016 

سفر در دریا معمولاً سرگیجه آوره. حالا اگه این دریا، دریای فساد آخوندها در رژیم ولایت باشه، اونوقت تهوع اون دیگه خارج از کنترله. اما موضوع اونجا جالب - و دردناک - میشه که رؤسای دو باند دزدای دریایی همین دریای فساد، از دزدیهایی که از جیب این ملت ستمدیده کردن، همدیگه رو لو میدن. همون دزدای دریایی باند علی خامنه‌ای و باند رفسنجانی که از ترس مردم فقط گوشه بسیار کوچکی از این دزدیها رو درز دادن. خودشون به اون میگن «قطعات، اونهم گاهی اوقات». حالا سری به این دریای فساد بزنیم و ببنیم «این قطعات فساد، اونهم گاهی اوقات» چی هستن. مواظب باشید سرگیجه نگیرید:
خب، این حرف رو کسی داره میزنه که بیش از سه دهه است خودش هم در همین دریای فساد داره شنا می‌کنه و طعمه می‌خوره.
سیاست و مدیریت تاریکخانه‌ای (یادداشت روز- ورق پاره کیهان- 27بهمن94)
» انتخابات به‌مثابه نوک کوه یخ است. معمولاً چند برابر بزرگ‌تر آنچه از یک کوه یخ پیداست، زیرا آب قرار دارد و دیده نمی‌شود».
رحمانی فضلی - تلویزیون رژیم- 2اسفند93 :«10هزار میلیارد تومن کف گردش نقدینگی مواد مخدر در کشوره… من عرض کردم وقتی این پول کثیف میاد در جریان اقتصاد کشور قرار می‌گیره، میتونه در حوزه‌های سیاست دخالت بکنه. میتونه در انتخابات دخالت بکنه، میتونه درخرید و فروش آراء دخالت بکنه. پول کثیف به‌دنبال حفظ خودشه…»
روزنامه حکومتی ابتکار- 3اسفند 93:  اگر سخنان روز گذشته وزیر کشور درست باشد، و بخشی از پول قاچاق وارد چرخه انتخابات شود، آیا می‌توان نماینده‌ای را پیدا کرد که از قاچاقچیان کمک گرفته باشد… ؟
روزنامه حکومتی آفتاب یزد- 14اردیبهشت 95 : نطق عجیب نماینده جامانده مجلس: در مناطقی شاهد توزیع مواد مخدر برای جلب آرا بودیم!
روزنامه حکومتی ابتکار- 3اسفند 93: اما این هشدار وزیر کشور مخاطبان دیگری هم دارد که در جایگاه حساستری قرار دارند. از همین رو نماینده‌ای مانند حمید رسایی، براحتی می‌تواند بگوید که پول گرفتن در زمان انتخابات امری عادی است».
آخوند حمید رسایی- رادیو رژیم- 14اردیبهشت 95: آقای روحانی! وزرای شما در هیأت مدیره‌ها بودن و ما اعلام می‌کنیم، برخی از اینها ثروتشون 1000میلیارد تومان است. همه منتقدان سرشناس برجام رو شما اموالشون رو بگذارید یک طرف، مبادله کنید با ثروت یکی از وزرای شما، ثروت آقای حسین فریدون برادر شما و یا حتی ثروت خود شما…».
آخوند علی محمد بزرگواری، عضو مجلس ارتجاع- رادیو رژیم- 14اردیبهشت 95: آقای روحانی! شما که حتی شهرت خود را از «فریدون» به روحانی تغییر داده‌اید، تأسف هم خورده‌اید که در زمان حاکمیت دولت شما روحانیت کمترین سهم را در مجلس دهم داشته‌اند، آن هم به‌خاطر پولهای کثیفی که وزیر کشور شما مبتکر آن بوده است و ولنگاری بی‌سابقه در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی…».
آخوند حسن روحانی- تلویزیون رژیم- دیماه 93: «شما اطلاعات رو، تفنگ رو، پول رو، سرمایه رو، سایت رو، روزنامه رو، خبرگزاری رو، همه رو جمع کردی در یه نهاد. خب… فاسد میشه».
پاسدار محمد جواد حق شناس، از مهره‌های باند رفسنجانی- تلویزیون رژیم- 6بهمن 93: «…  در این ماجرا ما در واقع مافیاهایی داریم، ساختارهایی داریم که دارن فساد رو به شکل سیستماتیک تولید می‌کنن. هم زور توی نهادهای قانونگذاری دارن، هم توی دولت دارن، هم توی نهاد نظارتی دارن، هم بعدش دارن، هم قبلش دارن…»
امیر خجسته، رئیس کمیته تحقیق و تفحص مجلس ارتجاع- سایت حکومتی گفتمان تحلیلی- 2اردیبهشت95 :«کشف اختلاس 15 میلیارد تومانی در بنیاد شهید و جابه‌جایی 170 میلیاردی در حسابهای بنیاد شهید و خروج این منابع از کشور، و واردات خودروهای لوکس با کارت جانبازی…».
پاسدار رمضان‌زاده، سخنگوی دولت آخوند خاتمی- روزنامه حکومتی آرمان- 22 فروردین 95: «برخی از این افراد پول‌هایی را به جیب زده‌اند که در200 سال نیز کسی نمی‌توانست به چنین ثروتی دست پیدا کند.
در نتیجه نام این اقدامات غارت است که ناشی از درآمد افسانه‌ای حدود 800 میلیاردی فروش نفت است…».
رئیس خانه صنعت و معدن- خبرگزاری حکومتی مهر- 7 اردیبهشت 95) :
«بانکها خون ما را مکیده‌اند. این‌که بانکها که بهره مرکب می‌گیرند، چطور اسلامی‌اند؟ بانکهایی که بهره مرکب دریافت می‌کنند و سود تسهیلاتشان 25 درصد است چطور پرچمدار بانکداری حلال هستند؟
پاسدار امیر عباس سلطانی، عضو مجلس رژیم- رادیو معارف 14اردیبهشت 95: «بهار نمی‌شود؛ چرا که فساد به جان انقلاب و کشور افتاده است و اگر امروز قاطعانه برخورد نشود همه را به کام خود خواهد کشید و فرقی بین اصول‌گرا و اصلاح‌طلب قائل نیست…».

نگاهی به آمار و ارقام مربوط به فساد، که در رسانه‌ها و حتی در رادیو تلویزیون همین رژیم منعکس می‌شود؛ از دزدی 170 قاضی دادگاهها، از 15میلیون بیکار، از فرو ریختن بیش از 80درصد جامعه به زیر خط فقر، از فساد و چپاول «میلیارد دلاری» مقامات رژیم، تعطیلی 60درصد از امکانات تولیدی-که ورد زبان علی خامنه‌ای و امام‌جمعه‌های او شده-همه و همه حاکی از نهادینه شدن فساد؛ و شبکه‌یی و سیستماتیک شدن آن، در نزد مقامات و کارگزاران این رژیم غارتگر است. به جدیدترین آن نگاه کنید:
احمد توکلی، عضو مجلس ارتجاع- خبرگزاری فارس- 13اردیبهشت 95 : «در حال حاضر به مرحله‌ای رسیده‌ایم که دستگاههای مسئول مبارزه با فساد خودشان به درجاتی از فساد آلوده شده‌اند». دزدی بیش از 170 قاضی، این رقم نشان‌دهنده این است که دستگاه قضاییه به فساد گرفتار شده است. متأسفانه فسادها زیاد، شبکه‌یی و سیستماتیک شده‌اند و مسئولان نیز از زندگی ساده فاصله گرفته‌اند. وقتی مسئولان بخواهند در رفاه زندگی کنند مردم را بدبخت خواهند کرد…».
از قدیم گفته‌اند، «هر چه بگندد نمکش می‌زنند، وای به روزی که بگندد نمک».
حال، در این بازار پر فساد، یقه کدام دزد را باید گرفت؟ آیا دزد بزرگ، علی خامنه‌ای، با آن امپراطوری 95میلیارد دلاری ستاد اجرایی فرمان امام را؟ یا آقازاده، مجتبی‌ خامنه‌ای، در حال قاچاق 18تن طلای خالص در ترکیه را
یا ثروت میلیاردی وزرای دولت و آخوند حسن روحانی را؟ این کدام چاقویی است که دسته خودش را ببرد؟

از قدیم گفته‌اند: «گر حکم شود که دزد گیرند، در رژیم ولایت هر آن‌که هست گیرند».

18 ارديبهشت 1387 صدور حكم تاريخي دادگاه استيناف انگلستان







در اين روز دادگاه استيناف انگلستان به رياست «لرد فيليپس» قاضي‌القضات اين كشور، حكم تاريخي خود را درباره لغو نام‌گذاری تروريستي سازمان مجاهدين خلق ايران صادر نمود و حق فرجام‌خواهی را هم از دولت انگليس سلب كرد. وال‌استریت ژورنال مورخ19ارديبهشت، (فرداي روزي كه دادگاه استيناف انگلستان حكم تاريخي خود را صادر نمود) نوشت: «به گفته چندين دیپلمات كه در گفتگوها با رژيم ايران حضور داشتند، مقامات رژيم ايران سال‌هاست كه در مذاكره با دولت‌های غربي بر سر برنامه هسته‌ای، سركوب مجاهدين خلق را در صدر اولویت‌های خود قرار داده‌اند»




وال‌استریت ژورنال دراین‌باره ادامه داده بود: «…يك سخنگوي وزارت كشور انگلستان اعلام كرد دولت انگلستان نام مجاهدين خلق را از ليست تروريستي خارج خواهد كرد. يك دیپلمات اروپايي نيز گفت: ادامه نام‌گذاری تروريستي سازمان مجاهدين خلق ايران توسط اتحاديه اروپا در بررسي مجددي كه در تابستان امسال صورت خواهد گرفت، بسيار دشوار به‌نظر مي‌رسد. دولت انگلستان در يك نبرد طولاني براي حفظ نام گروه مخالفان ايراني در ليست تروريستي شكست خورد. رفع اين اتهام از 03مخالفان ايراني مي‌تواند پيامدهايي در رفتار با اين گروه در نقاط ديگر و هم‌چنين پيامدهايي در روابط بحراني غرب با رژيم ايران داشته باشد…» در تاريخ 14 ارديبهشت 94، ارگان ولی‌فقیه ارتجاع، كيهان، در يادداشت روز خود، خطاب به روحاني رئیس‌جمهور رژيم نوشت: «… آقاي روحاني به‌عنوان اولين مذاکره‌کننده، به نيکي به ياد دارد که پس از قريب 2 سال تعليق (82 تا 84) وقتي از طرف غربي پرسش مي‌شد که بعدازاین همه اعتمادسازي ايران و توقف فعاليت‌ها، تعليق کي تمام مي‌شود، پاسخ مي‌دادند «بهترين تضمين و اعتمادسازي، ادامه تعليق‌هاست.»! تجربه از اين گران‌بهاتر؟! آيا آمريکا و اروپا به اندک تعهدات خود در آن زمان مبني بر قراردادن سازمان مجاهدين در فهرست گروه‌هاي تروريستي يا فروش قطعات هواپيما به ايران عمل کردند؟! …». سطور فوق‌الذکر حاوي اعترافي صريح در ارگان خامنه ايست، به اين واقعيت كه در مذاکرات اتمي نيز در طي ساليان، مهم‌ترین درخواست رژيم ارتجاعي از طرف‌های استعماري، چه در اروپا و چه در آمریکا، برچسب زدن به مجاهدين بوده است. درخواستي كه از سر ترس و ذلت، پيوسته از جانب رژيم روي ميز بوده است؛ اما واقعيتي كه عمداً كتمان شده، اين است كه شكست رژيم در این درخواست و درواقع در توطئه برچسب زدن و منهدم كردن مجاهدين و مقاومت سازمان‌یافته مردم ايران، نه به خاطر اصول يا تعهدات طرف‌های استعماري، بلكه تماماً و صد روي صد، حاصل پايداري مجاهدين و ده‌ها حكم قضايي در عالی‌ترین دادگاه‌های اروپا و آمريكا و حاصل كارزار جهاني مجاهدين و ايستادگي اشرفی‌ها و اشرف نشان‌ها و حاميان شريف مقاومت ايران بوده است.


02هفت سال قبل از باطل اعلام شدن ليست كذايي انگلستان، در سال 2001، به دنبال تن دادن وزير خارجة وقت «جك استراو» به خواسته رژيم ملايان، نام سازمان محوري مقاومت يعني سازمان پرافتخار مجاهدين خلق به‌عنوان ستون فقرات شوراي ملي مقاومت در ليست سياه تروريستي قرار گرفت. بعدها دولت انگلستان به‌عنوان كشور عضو اتحاديه اروپا، اين نام‌گذاری را در سطح كشورهاي اتحاديه اروپا نيز تسهيل كرد و منجر به اين نام‌گذاری در سال 2002 در اتحاديه اروپا شد. دادگاه استيناف انگلستان در تاريخ 7 مي 2008، طي رأي قطعي خود، خروج نام مجاهدين از ليست انگلستان را اعلام كرد. قاضی‌القضات انگلستان لرد فيليپس از وزير كشور وقت خواست يك لايحه فوري، به دو مجلس انگلستان تقديم كند و هر چه سریع‌تر بخواهد، نام مجاهدين را از ليست حذف كنند. اين واقعه همزمان با يكي از سفرهاي «خاوير سولانا»(مسئول وقت سياست خارجي اتحاديه اروپا) به ايران و ارائه بسته‌های مشوق به رژيم آخوندي بود. پس از حكم قضايي در انگليس، اتحاديه اروپا عنوان كرد براي خروج نام مجاهدين از ليست اروپا نياز به‌وقت است چراکه خروج از ليست در انگلستان توسط دو مجلس هنوز موافقت نشده است… اين موضوع باعث شد نمايندگان مردم اروپا، شوراي وزيران اتحاديه اروپا را زير فشار بردند كه ديگر چه ضرورتي به ادامه نام‌گذاری هست؟ و بايد پروسه حذف نام مجاهدين از ليست در سطح اتحاديه اروپا نيز شروع شود. بسياري از حاميان مقاومت در پارلمان انگلستان در سطوح مختلف مجلس انگلستان مستمر طي اين ساليان از مقاومت ايران عليه بنيادگرايي رژيم آخوندي حمايت و نقش مقاومت را در استقرار دمكراسي در ايران و صلح و ثبات در سطح منطقه را بسيار جدي و كليدي اعلام كردند و خواهان حذف نام مجاهدين از لیست‌های سياسي تروريستي بودند. دولت انگلستان تلاش زيادي كرد كه اين زمان‌بندی را به تأخير بيندازد اما به دلیل فشارهاي حقوقي و اجتماعي، سرانجام در 23 ژوئن هر دو مجلس انگلستان اين مصوبه را تصويب كردند؛ اما بااینکه ليست گذاري اوليه در اتحاديه اروپا با استناد به ليست انگليس صورت گرفته بود، به دلیل سفر خاوير سولانا، صراحتاً خبرگزاری‌ها منتشر كردند كه بحث و بررسي اين ليست در اتحاديه اروپا عقب‌افتاده است. اين موضوع، اعتراضات شديدي را از طرف كل پارلمان‌های كشورهاي اروپايي به‌ویژه در سطح مجمع پارلماني كشورهاي اروپا كه مقاومت ايران در آن‌ها پايگاه فعاليت بالايي داشت موجب شد و به شوراي وزيران اعلام كردند اين سرمایه‌گذاری روي سياست شکست‌خورده مماشات، اروپا را مبدل به عروسكي در دستان رژيم آخوندي می‌کند نبايد اجازه داد كه رژيم ديكتاتور و ضدبشري و بنيادگرا از اين حربه‌ها استفاده كند براي اينكه بتواند هر چه شانتاژ و امتياز بيشتر از غرب بگيرد و نبايد سیاست‌های استراتژيكي كه نه‌تنها راه به تغيير دمكراتيك در ايران می‌برد بلكه يك ارتباط تنگاتنگ براي صلح و ثبات در منطقه و جهان را ايجاد می‌کند را به خطر انداخت. اين فشارها چندان به گوش سولانا و اتحاديه اروپا در آن زمان نرفت و این‌ها در خواب خوش‌خیالی و سراب اينكه اگر به رژيم وقت دهند منجر به تغيير سياست رژيم خواهد شد روية خود را ادامه دادند البته نتيجه آن مذاكرات، پيشاپيش براي مقاومت روشن بود و در عمل هم مشخص شد كه با شكست مفتضحانه مواجه می‌شود. سياستي غلط و کوته‌بینانه كه قيمت و بهاي آن را مردم و مقاومت ايران و به‌ویژه رزمندگان ارتش آزادی‌بخش با انواع تضييقات كه رژيم در سطح بین‌المللی و عراق اعمال می‌کرد پرداختند. در سال 2004 نيز خبرگزاري فرانسه گفت يكي از جدی‌ترین امتيازاتي كه كشورهاي اروپايي به رژيم ارائه كردند ادامه نام‌گذاری مجاهدين در ليست تروريستي بود. به دنبال آن «فدراسيون بين‌المللي حقوق‌بشر و انجمن‌های وابسته به آن، ليگ حقوق‌بشر و جامعة دفاع از حقوق‌بشر در ايران» اعلام كردند: «… طراحان اين پيشنهاد، با مبادله نمودن حفظ يك سازمان ـ مستقل از هر قضاوتي كه در مورد آن وجود داشته باشدـ در ليست سازمان‌های تروريستي، در ازاي يك تحول سياست هسته‌ای ايران، ثابت مي‌كنند كه اين ليست داراي خصلتي خودسرانه بوده و صرفاً از تصميم سياسي دولت‌ها ناشي مي‌شود…». اين نام‌گذاری البته به دلیل منافع سياسي و اقتصادي مماشات گران صورت گرفت اما نه‌تنها منافع درازمدت ملت ايران را هدف قرارداد بلكه به‌غایت به صلح و امنيت جهاني نيز ضربه وارد كرد. تلاش‌هایی كه براي «تخطئة مبارزه و آزادي» بود، اما اشرفی‌ها با پايداري خود، آن را تبديل به ارزش‌های آزادی‌خواهانه و مبشر برابري و دموكراسي كردند. در اين رابطه خانم دانيل ميتران در پيامي بسيار زيبا همين معني را باز كرده و گفته بود: «اشرف را با انواع روش‌ها محاصره كردند اما از قلب همين محاصرة بی‌رحمانه،
اشرفی‌ها توانستند محاصرة جنبش آزادي ملت ايران را درهم بشكنند.»


مصاحبة نصر الحريري از ائتلاف ملي سوريه با سيماي آزادي





 منبع : ایران افشاگر ،7 می 2016 


همبستگي انقلابيون سوري با مقاومت ايران براي خلاصي از شر رژيم جنايتكار آخوندها
نصر الحريري: هدف مشتركي ما را به مقاومت ايران پيوند مي‌دهد كه همانا خلاصي از رژيم جنايتكار (حاكم بر) ايران است كه در وهلة اول عليه مردم ايران جنايت مي‌كند و سپس عليه مردم سوريه و خلق‌هاي منطقه.
دكترنصر الحريري عضو ائتلاف ملي سوريه و دبيركل پيشين اين ائتلاف، در يك مصاحبة اختصاصي با سيماي آزادي بر لزوم اخراج عوامل سپاه خامنه‌اي از سوريه تأكيد كرد و گفت، هدف مشتركي كه انقلابيون سوري و مقاومت ايران را پيوند مي‌دهد، خلاصي از شر رژيم جنايتكار حاكم بر ايران است.
نصر الحریري، در این مصاحبه با اشاره به جنايات رژيم اسد در حلب و مشاركت عوامل سپاه خامنه‌اي در اين كشتارها، گفت:
نصر الحريري – ائتلاف ملي سوريه
حلب دومين شهر بزرگ سوريه مي باشد و بعنوان پايتخت اقتصادي و مالي سوريه محسوب مي شود و خيلي نزديك به مرز تركيه است و اپوزيسيون بر نيمه شرقي آن كنترل دارد و ارتش آزاد چندين خط تماس درگيري با نيروهاي داعش دارد.
رژيم در اين حملات تمام سلاح‌ها را به‌كار گرفت و مناطق مسكوني را هدف قرار داد، محله‌ها، مدارس، مساجد، بازارها و هم‌چنين بيمارستان‌ها، همان‌طور كه در بيمارستان القدس اتفاق افتاد كه در آنجا بيش از 50 نفر شهيد شدند و تعدادي از كادر پزشكي بيمارستان شهيد شدند كه در رأس آنها دكتر محمد وسيم معاذ بود، آخرين پزشك اطفال در اين منطقه. رژيم به تمام فراخوان‌هاي التزام به آتش‌بس و متوقف‌كردن عمليات جنگي گوش نداد و با كمال تأسف اين كار با سكوت بين‌المللي همراه است و هم‌چنين با پشتيباني همپيمانانش روسيه و رژيم ايران. به‌علاوة اين‌كه جامعة جهاني اقدامات لازم و متناسب با چنين جنايت‌هايي را انجام نمي‌دهد.
دبيركل در پاسخ به اين سئوال كه راه حل متوقف‌كردن جنگ و خونريزي در سوريه چيست، تأكيد كرد:
نصر الحريري: جامعة جهاني بايد اول تمام نيروهاي خارجي در سوريه را اخراج كند، به‌خصوص سپاه پاسداران (رژيم) ايران و شبه نظاميان عراقي فرقه‌گرا و افغاني و نيروهاي حزب‌الله لبنان كه براي پشتيباني از رژيم بشار اسد وارد سوريه شده‌اند و در شمال و جنوب سوريه جنگ‌هاي گسترده‌يي به‌راه انداختند؛ همة اينها براي حفاظت از منافع اين رژيم جنايتكار است كه تمام اين جنايت‌ها را عليه مردم سوريه مرتكب شده است. جامعة جهاني همان‌طور كه مدعي است عليه تروريسم مي‌جنگند، بايستي با اين شبه نظاميان و اين گروه‌هاي تروريستي بجنگند كه بيشتر از داعش مردم سوريه را مي‌كشند. آنها با سوزاندن و خفه‌كردن، مردم را ميكشند و از زشت‌ترين انواع وسايل كشتار همانند داعش استفاده مي‌كنند. براي ما همة اين نيروها دو روي يك سكه‌اند، چه داعش و چه سپاه پاسداران رژيم ايران يا حزب الله و شبه نظامياني كه اين رژيم جنايتكار را براي كشتار مردم بي‌گناه سوريه كمك مي‌كنند.
نصر الحريري در مصاحبه با سيماي آزادي دربارة همبستگي انقلابيون سوري با مردم و مقاومت ايران نيز، گفت:
نصر الحريري : رابطة ما با مقاومت ايران و شوراي ملي مقاومت ايران رابطه‌يي خوب و ويژه است و در فعاليت‌هاي مختلف و در مناسبت‌هاي مربوط به انقلاب سوريه مشاركت‌هاي متقابلي وجود دارد.
هدف مشتركي ما را به مقاومت ايران پيوند مي‌دهد كه همانا خلاصي از رژيم جنايتكار (حاكم بر) ايران است كه در وهلة اول عليه مردم ايران جنايت مي‌كند و سپس عليه مردم سوريه و خلق‌هاي منطقه.

اميدواريم مردم ايران با تمام تنوعاتش از رژيم جنايتكار ولي فقيه، نظام خامنه‌اي جنايتكار رها شوند و در نهايت اين فرصت را پيدا كنند كه با صلح و احترام متقابل با تمام خلق‌هاي منطقه زندگي كنند و تمام تلاشها و كارها براي رشد اقتصادي صورت گيرد و پولهاي مردم براي گسترش آشوب و هرج مرج و صدور تروريسم خرج نشود.

مجاهد خلق مجید شریف واقفی ، سمبل ایمان عمیق به آرمانهای توحیدی، در میانه دو آزمایش تاریخی


منبع : همنشین بهار آزادی ،7 می 2016

مجاهد خلق مجید شریف واقفی ، سمبل ایمان عمیق به آرمانهای توحیدی، در میانه دو آزمایش تاریخی


مجید شریف واقفی از جمله کادرهایی بود که توانسته بود از ضربه ساواک شاه در شهریور 1350 به سازمان مجاهدین خلق ایران در امان بماند. در آن سال بنیانگذاران و کادرهای سازمان مجاهدین خلق ایران، توسط ساواک دستگیر شده و به فرمان شاه خائن به‌شهادت رسیدند. مجاهد خلق مجید شریف واقفی با هوشیاری و سرعت عمل از چنگ مزدوران شاه که برای دستگیری وی به محل کارش مراجعه کرده و اتفاقاً از خود او سراغ «آقای مجید شریف واقفی» را می‌گرفتند گریخت و از آن پس دوران جدید فعالیت خود را آغاز نمود. مجید شریف واقفی در کنار مجاهدین کبیر احمد رضایی و رضا رضایی و فرمانده کاظم ذوالانوار نقش خود را در بازسازی تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران به خوبی ایفا کرد. پس از دستگیری فرمانده کاظم ذوالانوار در مهر 1351، مجید شریف واقفی به عضویت مرکزیت سازمان مجاهدین درآمد. با آغاز شکل‌گیری و سلطه جریان اپورتونیستی چپ‌نما در سازمان مجاهدین خلق ایران، شهید مجید شریف واقفی سخت‌ترین و پرپیچ و خم‌ترین و در عین‌حال پرشکوه‌ترین دوران مبارزه انقلابی خود را آغاز کرد و اگر‌ چه طی این مدت بار سنگین خیانت‌ها، نا‌جوانمردیها، فشارهای طاقت‌فرسا و تهمتهای ناروا را به دوش می‌کشید، اما هرگز در مبارزه اصولی خود در برابر اپورتونیستهای چپ‌نما لحظه‌ای تردید نکرد. او سرانجام با خون خود بر عمق وفاداری‌اش نسبت به آرمانهای والای توحیدی مجاهدین و تمامی ارزشهای انقلابی آن صحه گذارد. 

مجید شریف واقفی سدی در برابر اپورتونیستها

اپورتونیستها که در سال 1354 با توسل به شیوه‌های ضدانقلابی و خائنانه توانسته بودند بر بخش‌هایی از سازمان مجاهدین خلق ایران مسلط شوند، تلاش می‌کردند تا با وارد ساختن فشارهای گوناگون و در تنگنا قرار دادن مجید شریف واقفی او را از مقاومت در برابر این جریان انحرافی و خائنانه، مأیوس و دلسرد نمایند. اما مجید شریف واقفی تن به سکوت و سازش نمی‌داد. او با گردآوری تعدادی از خواهران و برادران ـ که اپورتونیستها آنها را پراکنده ساخته بودند ـ تشکیلات جدیدی را شکل داده بود و همین امر، خشم و غضب سردمداران جریان اپورتونیستی را بیش از پیش بر‌انگیخت. به‌طوری که سرانجام توطئه ضدانقلابی قتل مجید شریف واقفی را به اجرا درآوردند. این ترور خائنانه بعدازظهر روز سه‌شنبه 16اردیبهشت 1354 انجام شد و مجاهد شهید مجید شریف واقفی توسط سردمداران جریان اپورتونیستی چپ‌نما مظلومانه به‌شهادت رسید. آنها گمان می‌کردند که با نابودی فیزیکی مجید خواهند توانست جریان اصولی و به حق مجاهدین را نیز نابود کنند و از حرکت باز دارند. 

شهادت مجید شریف واقفی و فتنه‌های ارتجاع بعد از آن

هنوز خون مجید شریف واقفی بر زمین بود که مهم‌ترین بازتاب ارتجاعی کودتای اپورتونیستی چپ‌نما بارز گردید. این بار مدعیان، در هیأت جریان ارتجاعی راست و در ضدیت بیمار‌گونه با مجاهدین سر برآورده بودند و با سوء‌استفاده از فضای پرفتنه آن روزها و در شرایطی که مرز حق و باطل به‌روشنی از هم جدا و مشخص نبود تسویه‌حساب تاریخی خویش را با مجاهدین آغاز کردند و بدین ترتیب جبهه‌ای دیگر ـ علاوه بر رژیم شاه و اپورتونیستهای چپ‌نما ـ بر علیه سازمان مجاهدین خلق ایران گشوده شد. مرتجعین که تا آن زمان در برابر درخشش ایدئولوژی ناب توحیدی و مبارزه انقلابی مسلحانه مجاهدین قدرت عرض اندام نداشتند لاشخور وار به سوی پیکر مثله شده و خونین سازمان مجاهدین هجوم آورده بودند و خصومت تاریخی و همه جانبه خویش را برملا می‌کردند. آنان بنا بر ماهیت ارتجاعی و عمق کینه تاریخی خود نسبت به پرچمداران اصیل مکتب توحید از به‌کارگیری رذیلانه‌ترین شیوه‌ها نیز ابایی نداشتند و در این راه تا مرز همکاری با دژخیمان شاه بر علیه مجاهدین پیش رفتند. مجاهدین در برابر ابتلایی عظیم و آزمایشی تاریخی قرار گرفته بودند. آزمایشی که موفقیت و پیروزی در آن جز با پایبندی عمیق به اصول و نتیجتاً زدودن هر گونه شا‌ئبه مصلحت‌گرایی امکان‌پذیر نبود. این خود عملاً به مفهوم مبارزه‌ای طاقت‌فرسا با شرایط ارتجاعی و سهمگین آن دوره بود. آزمایشی سخت در‌گرفته بود. گویی تاریخ می‌خواست در این میان منادیان اسلام انقلابی و فرزندان انقلابی این میهن را در کوره گدازان ابتلائات، باز هم آبدیده‌تر و صیقل یافته‌تر نماید و آنان را برای به دوش کشیدن رسالتی بس سنگین در آینده‌ای نزدیک آماده سازد. 

مجید شریف واقفی، سمبلی ماندگار از ایستادگی بر سر اصول ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران

روزهای سخت و تاریک هجوم سه جانبه رژیم شاه، مرتجعین راست و اپورتونیستهای چپ‌نما و دوران پای کوبیدن بر پیکر مجروح مجاهدین و شادی کردن از نابودی سازمان! به‌تدریج سپری می‌شد و مجاهدین با برخورداری از رهبری برادر مجاهد مسعود رجویمرحله به مرحله آزمایش خود را پیروزمندانه پشت سر می‌گذاشتند. و چنین بود که طی این دوران تا حدود زیادی سرنوشت و سر انجام دو جریان اپورتونیستی و ارتجاعی روشن شد. هر چند که باز هم صحنه‌ای دیگر لازم بود تا در آن ماهیتها بیش از پیش آشکار گردد کفها به کناری رود و آنچه که در جهت منافع خلق و رو به سوی تکامل و تعالی دارد پیروزمندانه رخ بنماید. طولی نکشید که با سقوط رژیم شاه و آغاز فصلی نوین در حرکت خلق، این صحنه آزمایش هم در برابر همه جریانهای و نیروها قرار گرفت. طی این آزمایش تاریخی بود که جریان ارتجاعی ماهیت پلید و پوسیده خود را به خوبی آشکار ساخت و بسا فراتر از هر جریان ضد‌خلقی دیگر مرزهای ضدیت با خلق و انقلاب را درنوردید و در نابودی حرث و نسل گوی سبقت از همه پلیدان تاریخ در ربود. از سوی دیگر مدعیان پرگوی چپ‌نما یعنی دنباله‌های جریان اپورتونیستی (البته تحت عنوان جدیدی که برای خود انتخاب کرده بودند) در عین‌حال که متلاشی کردن سازمان مجاهدین را محصول تکامل می‌نامیدند، ابتدا با چپ‌نماییهای شدید و غلیظ و سپس در لحظه موعود با خالی کردن صحنه مبارزه انقلابی، فرصت‌طلبی خویش را بیش از پیش آشکار ساختند و سرانجام نیز با تسلیم‌طلبی جریان‌وار و ابراز ندامت سردمدار این جریان، در برابر رژیم مادون ارتجاعی و ضد‌بشری خمینی ماهیت واقعی خود را بارزتر نمودند.
در این میان هر روز در هر گوشه این میهن، مجاهد خلق با عبور از دریای رنج و خون و ایثار، هزاران بار شکوفاتر گردید و پرچم مبارزه رهایی‌بخش و تاریخی خلقمان را به دوش کشید تا اصالت و حقانیت مکتب توحید را در اوج قله انقلاب و ترقی‌خواهی به نمایش بگذارد. چنین است که مجاهد شهید مجید شریف واقفی نیز به‌عنوان سمبلی از پایداری و مقاومت بر سر اصول ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران هر روز در تمامی صحنه‌های این نبرد شورانگیز و این رویارویی تاریخی اسلام انقلابی با اسلام ارتجاعی حضور دارد.

مجید شریف واقفی خونی که از بلندای شرف هم‌چنان جاریست - محسن سیاه کلاه


 
به یاد قهرمان مجاهد خلق، شهید مجید شریف واقفی در چهلمین سالگرد شهادتش

اوایل زمستان سال 1353 بود که مثل هر روز او را در یک قرار خیابانی حوالی بازار تهران دیدم. آ
منبع : همنشین بهار آزادی ،7 می 2016

 مجید شریف واقفی خونی که از بلندای شرف هم‌چنان جاریست - محسن سیاه کلاه

ن‌روزها ادعاهای اپورتونیستهای چپ‌نما در درون سازمان بالا گرفته بود. جبهه بندیها مشخص شده بود و دیگر کسی نسبت به طرف مقابل ابهام نداشت. مجید هم‌چنان مدافع اصول ایدئولوژیک سازمان بود و در مواضعش استوار بود. به من گفت که: به آنها گفته‌ام که بروید سازمان خودتان را درست کنید. در این سازمان چیزی تغییر نکرده است و من این را اعلام خواهم کرد... بعد مکث کوتاهی کرد و گفت من را تهدید کرده‌اند. پرسیدم که حالا چه کار می‌خواهی بکنی. دیگر رابطه‌ات را قطع کن و سر قرار آنها نرو. جواب داد که: نه، باید کارهایم را انجام بدهم و حرفهایم را بزنم. سازمان مال ماست، نه آنها. بعد برایم توضیح داد: ما دشمن مشترکی داریم به‌نام رژیم که بایستی با او بجنگیم. نبایستی تضاد اصلی را فراموش کرد. این ضامن حفظ ما در خط اصولی است و... .. این گذشت، اما من همیشه این حرف او در یادم ماند که «دشمن اصلی ما رژیم شاه» است.
زمان زیادی نداشتیم و او می‌بایست به قرار بعدی برسد. به من گفت که بیا باهم سر قرار بعدی برویم و تو را با یک نفر از همفکران خودمان آشنا و وصل کنم که بتوانیم کارهایمان را ادامه بدهیم. چند دقیقه بعد و چند کوچه آنطرف‌تر، من داشتم دست مرتضی صمدیه لباف را به گرمی می‌فشردم و با او روبوسی می‌کردم. از دیدن و آشنا شدن با او واقعاً خوشحال بودم. حالا سه نفر شده بودیم و باهم راه می‌رفتیم. قرارهای ارتباطی خود را گذاشتیم و از هم جدا شدیم...


حالا40سال از آن روزها می‌گذرد. سازمان ما به یمن هدایت برادر مسعود، از آن ورطه خطرناک و هفت ورطه و هفتاد تنگنای دیگر عبور کرده است و من هر وقت به‌یاد مجید قهرمان می‌افتم، گویا به‌چشم می‌بینم که خون پاک او چه مسأله بغرنجی را نه فقط از سازمان مجاهدین که از انقلاب ایران حل کرده است.
البته باید اعتراف کنم که خیلی طول کشید تا من توانستم معنای خون شریف واقفی را درک کنم و جایگاه او را در میان شهدای سازمان پیدا کنم. او اولین کسی بود که نه به دست دشمن، بلکه به دست خائنینی از درون به‌شهادت رسید. شهادت او ماهیت افکار و عملکرد اپورتونیستی آن خائنان را خیلی سریع آشکار کرد، امری که به‌طور معمول شناخت و درک آن می‌تواند سالها طول بکشد. هر چند باید تأکید کنم که خون مجید به یمن تلاشهای برادر مسعود بود که زنده شد و در رگهای انقلاب جاری گردید و باز هم باید تأکید کنم که به یمن همین تلاشهای بی‌وقفه و شبانه روزی- که من از نزدیک شاهد بودم - مسعود سرانجام سازمان را از زیر آن ضربه خطرناک و ایدئولوژیک بسا قدرتمندتر از قبل بیرون آورد و آینده تابناکی را برای سازمان رقم زد. به عبارت دیگر شر کثیری که می‌رفت توسط آن خائنان، مجاهدین را نابود کند، به خیر عظیم ایدئولوژک و تشکیلاتی تبدیل شد. این‌که مسعود چه کرد و چگونه سازمان را مجدداً احیا و بارها قوی‌تر از گذشته در صحنه نبرد با شاه و شیخ وارد کرد، خود یکی از فرازهای بالا بلند تاریخچه مجاهدین است که هنوز درباره آن خیلی کم گفته و نوشته شده است.

اما هر چند آن فرصت‌طلبان خائن امروز دیگر از صحنه تاریخ ایران حذف شده‌اند، برای درک قانونمندیهای یک مبارزه انقلابی و شناخت تهدیدات آن و درس گرفتن برای همیشه تاریخ است که نام آنها دوباره برده می‌شود. منافع عمل خیانت‌بار آنها را البته بیشتر از شاه، خمینی درو کرد و در جیب گشاد قبایش ریخت. این سرنوشت همه اپورتونیستها است که بارها در تاریخ انقلابات تجربه شده است که نهایتاً با ارتجاع و استعمار هم آخور می‌شوند، بدبخت‌تر و حقیرتر از آنها کسانی هستند که هنوز در رثای همان خائنین قلم می‌زنند و در سمساری سایتهای رنگ و رو رفته، کالای بنجل و موریانه زده خود را به نمایش می‌گذارند و تلاش دارند به تاریخ تحمیل کنند.

بگذریم، دو روز بعد دوباره مجید را سر قرار دیدم. پس از سلام و علیک دیدم سخت راه می‌رود. گفتم چرا سخت راه میروی، گفت کفشم سوراخ است و سنگ داخل آن رفته. قدم زنان من را به سمت میدان کهنه فروشها برد و گفت برویم یک کفش بخریم. یک کفش دست دوم خریدیم به 3 تومان و دو تومان هم خرج بازسازی و پینه دوزی و واکس شد. با 5 تومان کفش را پوشید و گفت راحت شدم. کفش سوراخ را هم به پینه دوز داد. کارهایمان را کردیم و از هم جدا شدیم.

من یک ماه بعد دستگیر شدم. در اواسط مرداد سال بعد یعنی سال 54 ناگهان بازجو من را صدا کرد و یک روزنامه جلوی من گذاشت که شرح شهادت و سوزاندن شریف واقفی در آن نوشته شده بود. عکسی هم از بازمانده جسد او انداخته بودند. یک قطعه استخوان فک و یک جفت کفش. بلافاصله کفش‌ها را شناختم. همانها بود که باهم خریده بودیم. از شدت ناراحتی به خودم می‌پیچیدم، ولی چون در دست دشمن بودم به روی خودم نیاوردم و چیزی نگفتم و خودم را ناباور نشان دادم. بازجو سعی می‌کرد که با قسم و آیه به من بگوید که حقیقت دارد و عکس‌العمل من را برانگیزد، ولی موفق نشد و نهایتاً دست از سرم برداشت. به سلول برگشتم. هم‌چنان به خودم می‌پیچیدم، این درد ادامه داشت تا بعضی از یاران دستگیر شده را دوباره دیدم. از جمله شهید قهرمان، مرتضی صمدیه لباف را.


مرتضی به سختی شکنجه شده بود. وقتی کلمه ”به سختی“ را به‌کار می‌برم به این خاطر است که نمی‌توانم صحنه‌ای را که مشاهده کردم، کامل توصیف کنم، او در زیر هشت، با زنجیر به‌پا و دست‌بند به دست به یک تخت بسته شده بود و نگهبان به‌طور ثابت بالا ی سرش حضور داشت. چون بارها دست به خودکشی زده بود. من وقتی از سلول برای بازجویی برده می‌شدم، وجود این تخت و یک نفر سرپوشیده روی آن را می‌دیدم، ولی نمی‌دانستم کیست. یک روز بازجو آمد و من را مستقیماً سراغ همین تخت برد. سرپوش من را برداشت و قهرمانی را که روی تخت به زنجیر کشیده شده بود به من نشان داد و گفت آیا او را می‌شناسی. ما در یک نگاه کوتاه مجدداً با یکدیگر وصل شدیم. اما به بازجو گفتم که نه نمی‌شناسم. مرتضی نیز همین حرف را زد و موضوع خاتمه یافت. ایکاش می‌توانستم کمی با او صحبت کنم و نفس گرم او را بر روی صورت خودم حس کنم، اما با حضور بازجو و شکنجه‌گر امکان نداشت. این آخرین دیدار من با مرتضی صمدیه لباف بود. قهرمانی مقاومی که به گوش خودم شنیدم که سربازجو به‌نام رسولی در مورد او می‌گفت که:“ ما بایستی با منقاش از دهان او کلمه به کلمه حرف بیرون بکشیم“. وقتی یک بار صدای زنجیرهای پای او در هنگام راه رفتن می‌آمد، بازجو گفت که صدای پای اولیس می‌آید. او بواقع یک قهرمان بود. بی‌باک، پایدار، شجاع و عمیقاً انقلابی. بعدها متوجه شدم که همان روز که خائنین مجید را به‌شهادت رساندند، مرتضی را نیز در یک قرار دیگر می‌خواستند به‌شهادت برسانند، ولی موفق نمی‌شوند و او مجروح به دست ساواک می‌افتد. این نمونه‌ای از هم آخوری اپورتونیسم با ارتجاع و استعمار است. خلق قهرمان ایران دست رد به سینه آنها زد و برای همیشه منفور و مطرود شدند. و باشد تا روزی، در پیشگاه خدا نیز پاسخگو باشند.
 
راستی حرکت بر خط اصولی چقدر سخت و حساس است. آخر تهدیدات که همیشه از جانب دشمن بیرونی نیست. پرداخت قیمت برای حل تضادهای درونی خلق بسا به ادراک عمیق‌تری نیاز دارد و مجید شریف واقفی در این راستا بود که به سلامت از مرز زمان عبور کرد و جاودانه شد.
 
به‌رغم سوءاستفاده‌های زیادی که به‌خصوص رژیم خمینی تلاش داشت از او بکند، اما هرگز نتوانست او را به خودش و به اسلام خودش بچسباند زیرا شریف یک مجاهد بود و در دفاع از میراث حنیف خونش به زمین ریخته شد. اسم او را هم که دانشجویان به‌طور خودجوش، روی دانشگاه صنعتی گذاشته بودند، رژیم آخوندی چند بار تلاش کرد که با بهانه‌های مختلف بردارد، اما نتوانست. آخر خلق قهرمان ایران از میراث انقلابی و مردمی خودش همیشه حفاظت کرده و باز هم می‌کند.
 
مجید خط بسیار زیبایی داشت. یک خانه تیمی تک اتاقه در کوچه پس‌کوچه‌های انتهای خیابان قزوین داشتیم. دو نفر بودیم و بعضی شبها هم مجید به آنجا می‌آمد و برایمان نشست می‌گذاشت. یک روز آمد و قسمتی از نوشته‌های ”پرچمدار اپورتونیسم“ را هم به همراه خودش آورده بود که برایمان خواند. مقداری روی آن بحث کردیم. نمی‌دانم چه اندیشه‌هایی در درون او می‌گذشت که دیدم با خط بسیار زیبای نستعلیق با همان گچی که در جیب داشت و علامتهای خیابانی را می‌زد، روی دیوار بزرگ نوشت که: هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق – ثبت است بر جریده عالم دوام ما. گویی آینده خودش و سازمانش را می‌دید. نگاهی به او کردم که چه شد این را نوشتی، او هم با سکوت و لبخندی کوتاه جوابم را داد اما هیچ نگفت.
 
آن‌طور که بعدها در زندان از یکی از برادران شنیدم، رسیدن جزوه «تبیین جهان» که در زندان توسط برادر مسعود تدوین شده و توسط مجاهد شهید فرهاد صبا بیرون آورده شده بود، در آخرین روزهای سال1353 به‌دست مجاهد قهرمان مجید شریف واقفی رسید و روح تازه‌یی در مجاهدین پایدار بر مبانی ایدئولوژیک و تشکیلاتی مجاهدین دمید. شنیدم چند روز پس از رسیدن این جزوه یکبار مجاهد شهید مرتضی صمدیه لباف به ‌یکی از برادران گفته بود، مجید یک کتاب با خودش آورد و گفت: بیا بگیر، تو که این قدر دنبال چند سلاح بودی، برایت تانک آوردم. مرتضای قهرمان افزوده بود: من به مجید اصرار می‌کردم که یک انبارک سلاح که از قبل در دسترس ماست، برداریم چون اپورتونیستها هرگز اجازه نمی‌دهند این سلاحها به ما تعلق بگیرد و ما هم به سلاح نیاز داریم. حالا مجید با تعبیری عالی کتاب جدید (تببین جهان) را در این شرایط در حکم تانک دانست و واقعاً هم درست می‌گوید.
 
از دوست، فرمانده و مسئولم، مجید قهرمان خاطرات زیادی دارم و دلم می‌خواهد همه آنها را بازگو کنم. اما این نوشته طولانی شد. باشد تا زمانی دیگر.
حرف آخرم این‌که وقتی این خاطرات را می‌نوشتم و لحظات و صحنه‌های آن دوران را بیاد می‌آوردم، بیاد مجید، اشک در چشمانم حلقه می‌زد. گر چه 40سال از آن دورانی می‌گذرد ولی گذر زمان نتوانسته و نمی‌تواند از برجستگی و اهمیت آن بکاهد، برایم مثل دیروز است، او را حس می‌کنم و زیر لب با او زمزمه می‌کنم که:
زان اشکبار گشتم چون ابر در بهاران - تا نوبهار حسنت بر من کند بهاری.

محسن سیاه کلاه - اردیبهشت 94

اعتصاب غذای 492نفر در حمایت از زندانیان سیاسی اعتصابی








اعتصاب غذای 492نفر در حمایت از زندانیان سیاسی اعتصابی
اعتصاب غذای 492نفر در حمایت از زندانیان سیاسی اعتصابی
لینک به منبع






شمار کسانی که تا کنون با دست زدن به اعتصاب، از خواسته‌های معلمان زندانی حمایت کرده‌اند به 492تن رسیده است. زندانی سیاسی افشین بایمانی نیز پس از 16سال حبس و زندان با صدور بیانیه‌یی اعلام کرد که به اعتصاب غذای آنان می‌پیوندد.
 در این بیانیه چنین آمده است:
 این رژیم که 37سال با دجالیت شعار می‌دهد که معلمی شغل انبیاء است به جایی رسیده که معلمان زحمتکش برای کوچکترین خواسته خود باید زندانی شوند و در زندان هم برای حداقل حقوقشان دست به اعتصاب‌غذا بزنند. شرم بر آنها که این همه ظلم و ستم و جنایت را می‌بینند و با سکوتشان ظالمان را یاری می‌کنند.

 شماری از بازنشستگان آموزش و پرورش، سازمان تامین اجتماعی و وزارت نفت طی نامه‌یی از اعتصاب کنندگان اوین حمایت کردند و اعلام کرده‌اند که آنها شایسته گسترده‌ترین حمایتها هستند

فساد نهادینه شده د رنطام ولایت فقیه




منبع : خامنه ای خلیفه ارتجاع ،7 می 2016

نطام ولایت فقیه  فساد نهادینه شده  - 


مدیرکل فناوری اطلاعات گمرک رژیم آخوندی اعلام کرده که به اسم یک زن روستایی، 700 دستگاه خودروی پورشه وارد کشور شده است.
این کارگزار رژیم آخوندی در ارائه عملکرد دستگاهش، ادعاهای عجیب‌تر از این را هم گفت، که البته اعترافها رئیسش (وزیر اقتصادرژیم) را در این موارد خواهیم دید! اما خود او هم مجبور شد به شکافهای کوچکی! شبیه واردات پورشه‌های 700 تایی اشاره کند!
بعیدی یکی از مشکلات را مربوط به کارت‌های بازرگانی یک بار مصرف دانست و اظهار داشت: ”در گزارش گمرک اطلاعات مربوط به چنین موضوعاتی وجود دارد که برخی اظهارکننده‌ها پشت کارت‌های بازرگانی یک بار مصرف مخفی شده تا هویت اصلی آنها برای نپرداختن حقوق و عوارض گمرکی و تخلفات احتمالی آشکار نشود ”.
در یکی دیگر از این گزارش‌ها مشخص شده است 60 بازرگان که تا کنون هیچ‌گونه اظهارنامه مالیاتی نداشته‌اند حداقل بیش از 30نفر آنها کالاهایی به ارزش بیش از 100 میلیون دلار وارد کردند که این نشان از خلأ در بخشی از فرایندهای گمرکی به‌دلیل نبود اطلاعات شفاف و درست از کشور مبدأ و تطبیق آن با اظهارنامه‌های افراد در گمرک است! “
بر اساس آمار گمرک در سال 1394 بیش از 6 میلیارد تومان صرف واردات پورشه به کشور شد. برای واردات این تعداد خودروی پورشه دو میلیون و 159هزار و 590 دلار ارز از کشور خارج شد. این خودرو ها از طریق امارات وارد کشور شده است و در صورتی که هزینه‌های واردات یکی از آنها شامل 120 درصد تعرفه واردات، هزینه شماره‌گذاری و بیمه و همچنین 50 میلیون تومان به‌عنوان سود فروشنده این خودرو را در نظر بگیریم، قیمت این خودرو در هنگام تحویل به خریدار حداقل 567 میلیون تومان خواهد بود که البته رسیدن این رقم به 600 میلیون تومان با توجه به نوسانهای اخیر بازار ارز اتفاق چندان دور از انتظاری نیست. (سایت حکومتی ایران خبر ۶/۲/۹۵)
اما این زنان روستایی! چگونه به واردکننده‌های پورشه تبدیل شده‌اند؟
واکنش کمیته امداد به ادعای واردات پورشه
پرویز فتاح رئیس کمیته امداد خمینی در واکنش به صحبتهای وزیر کشور مبنی بر این‌که یکصد نفر در کمیته امداد به نام مستضعفان اقدام به واردات خودرو بدون پرداخت مالیات و عوارض گمرکی کرده‌اند، اظهار داشت: ”موضوع از این قرار بود که طبق مصوبه دولت دهم ساکنان مناطق جنوب کشور با کارت اقامت خود، خودرو وارد کنند، البته باید تأکید کرد که مددجویان کمیته امداد در نقاط مرزی هم زندگی می‌کنند و تعدادی از افراد که از پول و سرمایه کافی برخوردار بودند، کارت این افراد را گرفته و مبلغی ناچیز در حدود 100هزار تومان به این افراد داده و با کارت آنها اقدام به واردات خودرو می‌کنند! “ (خبرگزاری حکومتی فارس ۹/۲/۹۴)
چه تعداد پورشه وارد ایران شده است
شاید سال ۱۹۳۱ که فردیناند پورشه، شرکت پورشه را در شهر اشتوتگارت تأسیس می‌کرد، به فکرش هم نمی‌رسید که خودروهایش، ۸۰ سال بعد، ۴، ۷۲۱ کیلومتر این طرف‌تر در کشوری دیگر، به این منجر شود که پول یک دستگاه خودروی پورشهعده‌یی خاص به‌اندازه یارانه نقدی حدود ۳۴ هزار نفر در ایران بشود.
به هرحال، نگاهی به آمار گمرک، و واردات پورشه در سالهای مختلف، خود به خوبی گویای وجود قشری خاص در حاکمیت آخوندی است که با دست باز خون مردم را را می‌مکند. پورشه‌هایی که سال ۸۸، حدود ۲۳۰ دستگاه به کشور وارد شده بود و به یکباره سال ۹۰، به حدود ۵۷۰ دستگاه رسید و تقریباً رشد دو برابری پیدا کرد. البته آمار واردات خودروهای لوکس و بالای ۲۵۰۰ سی سی، بیش از این میزان است. سال ۸۸، بیش از ۳۰ هزار دستگاه لوکس به کشور وارد شده بود.
واردات پورشه به جای دارو در زمان تحریمها!
در آن سالهایی که مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت و درمان دولت پاسدار احمدی‌نژاد، دست به افشاگری زد و گفت، دولت پول دارو را صرف واردات پورشه و خودروهای لوکس کرده است. درست همان زمانی بود که کمبود دارو و صفهای طولانی مقابل داروخانه‌ها صدای همه را درآورده بود. البته یک هفته بعد از این ماجرا، دستجردی از وزارت عزل شد. به هرحال فقط طی سالهای ۹۰ و ۹۱، ۱۰۷۱ دستگاه پورشه به کشور وارد شده بود که این میزان از دستگاه پورشه، تنها بخشی از واردات خودروهای لوکس بود.
دومین چالش در این رابطه به سال اول ریاست‌جمهوری  حسن روحانی  رسید. البته در ابتدا ثبت سفارش خودروهای با حجم موتور بیش از ۲۵۰۰ سی سی از مهر ماه ۹۱ ممنوع شد، مگر در موارد خاص که بر اساس مجوز هیأت وزیران رژیم این نوع از خودروها امکان ورود پیدا می‌کردند. این موارد (موارد خاص) هم شامل ورزشکاران برتر، جانبازان بالای ۷۰ درصد رژیم و ساکنان جزیره ابوموسی می‌شد. ولی الله افخمی راد، معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت و رئیس سازمان توسعه تجارت ایران در این باره گفته بود: ”برخی مجوزهای خاص مثلاً برای ورزشکاران و اهالی بومی جزیره ابوموسی از گذشته برای واردات این خودروها وجود داشته که محملی برای واردات این خودروها بود و دلالان مجوز خودروهای میلیاردی را ۵ تا ۲۵ میلیون از آنها خریداری می‌کردند. به این ترتیب، یک سری افراد، در نهایت با ۲۵ میلیون تومان، صاحب ماشین‌هایی میلیاردی مثل پورشه می‌شدند.
مرتبه آخر هم به افشاگریهای رحمانی فضلی وزیر کشور در مجلس برمی‌گردد که گفت: «در حوزه کمیته امداد بیش از ١٠٠ نفر ٢٠‏‎ ‎میلیارد تومان واردات داشته‌اند که به اسم این افراد واردات انجام شده است، ‏ ٢٧ هزار خودروی وارداتی گرانقیمت از جمله پورشه، لکسوس، بی.ام.و وجود دارد که برای این‌که مالیات ندهند با اسم ‏این افراد وارد کرده‌اند.‏ »
روایت وزیر از شناسایی پورشه‌داران و مالیات
داستان مالیات آنجایی غم‌بار و اسف‌ناک می‌شود که به‌اصطلاح وزیر رژیم آخوندی هم به ناکارآمدی نظام اطلاعاتی و مکانیزم مالیات اذعان می‌کند و می‌گوید: برخی می‌گفتند پورشه‌داران را از دریافت یارانه حذف کنیم. بعد می‌دیدیم که پورشه‌دارها قشر خاصی از جامعه هستند که اتفاقاً درآمد بالایی هم ندارند، دلیلش هم این است که مجوز ورود خودروی بالای 2500سی سی در گذشته فقط به گروه‌های خاصی داده می‌شده است یا می‌گفتند کسانی که واردات گمرکی بالا داشتند، را حذف کنیم. بعد مشاهده می‌کردیم که با یک کارت بازرگانی یک بار مصرف، یک چوپان یا آدم بینوایی را پیدا کردند و واردات انجام شده است.
طیب نیا عنوان می‌کند: همه ما می‌دانیم سیستم ما سیستمی است که امکان شناسایی درآمد افراد در جامعه وجود ندارد.
در بحث هدفمندی یارانه‌ها، وقتی که سال گذشته بحث شد پر درآمدها را حذف کنیم، از سازمان مالیاتی و سپس از سازمانهای دیگر پرسیدیم که آیا می‌توانند افراد پردرآمد را معرفی کنند، همگی در ابتدا می‌گفتند بله، اما پس از مدتی معلوم می‌شد کسی نمی‌تواند این کار را انجام دهد ”.
واقعیت این است که آن‌چنان فساد با رژیم ولایت‌فقیه در هم تنیده است که آری، صاحبان پورشه روی اسناد و اوراق، فقیر و محروم و محتاج نان شد ولی پورشه سواران که در خیابانها ویراژ می‌دهند و مالیات نمی‌دهند، گروهی خاص هستند که هیچ دستگاه و سیستمی‌توان مقابله با آنها را ندارد. وقتی نظامی بر فساد، بنا نهاده شده و اراده‌اش بر سرکوب و غارت وچپاول یک ملت است، دیگر صحبت از هر سیستم و وزارتخانه و ارگانی در درون این حاکمیت، برای مقابله با فساد و پورشه سوار، بیشتر به مضحکه‌ای تلخ شبیه است تا واقعیت، چرا که همه این ارگانها، در خدمت این حاکمیت فاسدند وطبعاً چاقو هرگز دسته خودش را نمی‌برد.
«حاکمیت دوگانه» که این رسانه‌های حکومتی مطرح می‌کنند، بیان دیگر فروریختن تمام یا بخشی از حاکمیت ولی‌فقیه ارتجاع  در درون نظام است. این یعنی برهم خوردن تعادل در درون رژیم. این همان آینه‌یی است که با نگاه در آن، می‌توان وخامت فزاینده اوضاع رژیم را در سال95 به‌روشنی دید. همان وضعیتی که کیهان خامنه‌ای تحت عنوان «فرجام مجلس جدید» نسبت به خطرآن ابرار وحشت کرده است.

ولایت فقیه فساد وغارت نهادینه شده - آدمها و آخوندها؛


لینک به منبع
تاریخ :7 می 2016

این عکسو توی شبکه‌های ا جتماعی گذاشتن. درباره کارتن خوایهاست.
بعد هم از پاسداری که شهردار تهرانه اینطوری نقل‌قول شده که: ”به گفته‌ی شهردار تهران، ۱۵ هزار کارتن‌خواب در پایتخت زندگی می‌کنند. در میان این افراد کسانی هستند که چند کتاب ترجمه کرده‌اند
برخی فارغ‌التحصیل دانشگاههای دولتی ایران هستند
شهردار تهران گفته که تقریباً تمام کارتن‌خواب‌های تهران 'عزت نفس' دارند

عکس بعدی رو هم باز توی همین شبکه‌های اجتماعی می‌تونید ببینید که درباره‌اش نوشته:

عبدالله محتاج زهی کارگر بازنشسته شهرداری سراوان... گفت: از سال ۸۶ شهرداری به من حقوق نداده است و از نه میلیون حق باز نشستگی فقط دو میلیون تومان به من داده‌اند. این کارگر با بیان این‌که پولی جهت خرید نان برای خانواده خود ندارد، افزود: چند روز است که برای گرفتن حق خود با لحاف و تشک داخل شهرداری تحصن کرده‌ام.

خب حالا یه نگاهی هم بندازید به این خبر که خبرگزاری خانه ملت! روز دوشنبه 13 اردبیهشت مخابره کرده و نوشته: مجلس، آب و برق، گاز، هزینه‌های فاضلاب و عوارض ساخت و ساز را برای حوزه‌های علمیه مجانی کرد. همین‌طور تصویب کرد که فضاهای بلااستفاده دولتی در مناطق مختلف کشور به حوزه‌ها بر اساس نیاز حوزه‌های علمیه.، و اگذار شود. یعنی طلبه‌ها هر ساختمونی رو، هر وقت و هر جا که خواستن و دست روش گذاشتن، مسؤلان محلی باید بلافاصله دو دستی تقدیمشون کنن، البته مجانی و با خدمات کامل و آب و برق مجانی و... . (منبع سایت یورو نیوز۱۳/۲/۹۵)

خبر چهارم، یه خبر قدیمی و به قول معروف ”بیاته! “ عکس هم نداره.
خبرگزاری حکومتی ایسنا 25خرداد 93 نوشت: از بودجه آموزش و پرورش در سال 93، در بهترین حالت فقط 500میلیارد تومان صرف اجرای برنامه‌های آموزشی 13 میلیون دانش‌آموز می‌شود و 99 درصد بقیه، دستمزد پرسنل است.
500میلیارد تومان برای 13 میلیون دانش‌آموز در 270روز (یعنی برای یک سال آموزشی) مساویست با روزانه فقط 142 تومان و 4 ریال!

پولی که با اون حتی یک دفتر 10 برگ معمولی هم نمی‌شه خرید.
شما سال93 با 142 تومان میتونستید حداکثر یک بسته آدامس بخرید باضافه 3 برگ کاغذ از یک دفتر 40 برگ دوهزارتومانی!
خب حالا حدس بزنید بودجه حوزه‌های آخوندی، توی همون سال 93 چقدر بوده؟
سایت حکومتی مجلس نیوز، زمستان 92 نوشت:
بودجه بخش حکومتی حوزه علمیة قم (که سرّی هم بوده و در جریان جنگ و دعوای آخوندی رو شده) را بالای 100میلیارد و حتی 200میلیارد تومن تخمین می‌زنند، که با توجه به تعداد کل طلبه‌های همون سال یعنی 48هزار طلبه، سرانه بودجه روزانه هر طلبه وابسته به حکومت چیزی در حدود 15هزار تومان می‌شود.
200میلیارد تومان تقسیم بر 48000 طلبه تقسیم بر 270روز آموزشی = 15000 تومان بودجه روزانه آموزش یک طلبه
خب حالا یه بچه آخوندو بذارید کنار یه بچه محصل و حساب کنید:
بودجه دولتی،
برای بچه مردم روزی 142 تومن بوده!
برای بچه آخونده روزی 15000تومن! باضافه مسکن و آب و برق و گاز و... مجانی و خلاصه...
یعنی یه بچه آخوند = 104 تا بچه محصل (بدون احتساب خونه و آب و برق و...)
راه‌حل این معادله نامتعادل رو خودتون پیدا کنید.