۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

شکنجه و زجرکش کردن زندانی سیاسی افشین سهراب زاده توسط شکنجه گران خامنه ای


منبع : همبستگی ملی ایران ، 7 ژوئن 2016 

لینک 


دژخیمان خامنه ای در زندان میناب فشار و شکنجه های خود را برای زجر کش کردن زندانی سیاسی افشین سهراب زاده تشدید کرده اند.
بنا به گزارشهای منتشر شده روز دوشنبه ۱۷ خرداد دژخیم صالح بارزی از شکنجه گران زندان میناب و رئیس حفاظت این زندان، زندانی سیاسی افشین سهراب زاده را که به بیماری سرطان مبتلا است و در زندان میناب در تبعید به سر می برد، به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده و او را مجبور کرده است از این به بعد کف زمین در راهرو بخوابد.
این شکنجه گر، زندانیان را تهدید کرده است که اگر فردی تخت خود را برای استراحت در اختیار این زندانی بیمار قرار بدهد با او برخورد خواهد کرد.
افشین سهراب در ۱۸ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت و در یک دادگاه دو دقیقه‌ای به اتهام همکاری با احزاب اپوزیسیون کردستان به ۲۵ سال حبس در تبعید محکوم شد که این حکم در دیوان عالی رژیم نیز تأیید شده است.
بیشتر بخوانید
دژخیمان خامنه‌ای روز سه‌شنبه ۱۱ خرداد ۹۵ زندانی سیاسی افشین سهراب‌زاده را که به‌دلیل وخامت حالش به‌طور اورژانس به بیمارستان منتقل کرده بودند، عصر روز سه‌شنبه به‌رغم مخالفت پزشکان، بدون درمان او را به زندان بازگرداندند.

پزشکان بیمارستان به‌دلیل وخامت حال افشین قصد بستری کردن وی را داشتند. اما با مخالفت مأموران جنایتکار زندان میناب به‌دلیل ماهیت پرونده‌اش روبه‌رو شدند، پزشکان اعلام کردند مسئولیت عواقب بازگشت این زندانی بیمار به زندان با کسانی است که از بستری شدن او ممانعت کردند.

این زندانی سیاسی، سه‌شنبه شب ۲۸ اردیبهشت ماه نیز در پی وخامت حالش و بالا‌ آوردن خون، بیهوش و به‌صورت اورژانس به مراکز درمانی خارج از زندان منتقل شد ولی پس از گذشت چند ساعت، دژخیمان او را به‌حالت بیهوش به زندان بازگرداندند. که این بیهوشی ۱۷ ساعت به طول انجامید.

هم بندان او هشدار داده بودند وضعیت افشین سهراب‌زاده بسیار وخیم است و این روزها مصرف داروهایش در یک شبانه‌روز به ۵۶ قرص و تعدادی آمپول و سرم رسیده است.
این زندانی سیاسی که از سال ٨٨ در زندان میناب در استان هرمزگان محبوس می‌باشد، مبتلا به سرطان روده بوده و طی روزهای اخیر نیز دچار مشکلات جدی تنفسی شده است. گفته می‌شود وی شب یکشنبه در آستانه خفگی قرار داشته و در سرفه‌هایش ترشحات خونی وجود دارد.

دادستان جنایتکار میناب چندی پیش به این زندانی بیمار گفته است مشکلی نیست اگر نتوانی سند برای مرخصی استعلاجی تهیه کنی، در زندان می‌میری و ما جنازه‌ات را به سردخانه می‌فرستیم.

پدر و مادر این زندانی سیاسی از احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق‌بشر سازمان ملل‌متحد در امور ایران، خواسته بودند برای نجات فرزندشان که از بیماری سرطان رنج می‌برد، تلاش کنند. این دو با در دست داشتن یادداشتی که خواسته آنها را نشان می‌داد، با توجه به وضعیت وخیم فرزندانشان نوشته بودند: «حق حیات و بهره‌مندی از درمان جزو حقوق انسانی اوست، لطفاً برای نجاتش تلاش کنید».

زندانی سیاسی سهراب‌زاده که یک بار در اعتراض به عدم اعطای مرخصی پزشکی در ۲۳ فروردین ۹۵ با دوختن لبانش دست به اعتصاب‌غذا زده بود و اکنون نیز دچار مشکلات تنفسی و خونریزی داخلی شده است با احتساب بیماری پیشرفته و عدم رسیدگی پزشکی هر روز یک‌گام به مرگ نزدیک‌تر می‌شود.

چندی پیش عفو بین‌الملل در بیانیه‌یی با عنوان «زندانی در نیاز مبرم به رسیدگی پزشکی» خواستار اقدام فوری در مورد وضعیت افشین سهراب‌زاده زندانی سیاسی محبوس و تبعیدی در زندان میناب شد که از بیماری وخیم گوارشی و مشکلات تنفسی رنج می‌برد. اما با این وجود هنوز اقدامی صورت نگرفته است.

غیظ سردژخیم قضائیه آخوندی از نامگذاری رژیم آخوندی در صدر حامیان تروریسم



منبع : همبستگی ملی ایران ،7 ژوئت 2016 

لینک 
محکومیتهای بین المللی رژیم و پیامدهای زهراتمی، به بحران درونی رژیم دامن زده و خامنه ای از طریق مهرهای سر سپرده خودش تلاش می کند، این بحران ها را برسر آخوند روحانی و باند رقیب سرشکن کند.
آخوند صادق لاریجانی، رئیس دستگاه قضایی رژیم، با سوز و گداز از قرار گرفتن رژیم آخوندی در رأس حکومت های حامی تروریسم آخوند روحانی را به خاطر دل بستن به برجام مورد شماتت قرار داد و گفت: این که گمان میکردند عده ای که اگر این برجام تمام بشه آمریکایی ها کوتاه خواهند آمد ما الان می بینیم بدتر داره عمل میکنه واقعا وضعی که آمریکایی ها امروز دارن در دشمنی با جمهوری اسلامی نه فقط کمتر از سابق نیست بیشتر هم شده امروز وزارت خارجه آمریکا گزارش سالانه میده و اینکه جمهوری اسلامی در راس کشورهای حامی تروریسم هست واقعا گزارش مفتضحانه ای است.
آخوند صادق لاریجانی با تکرار دجال بازیهای ضد استکباری خامنه ای برای تصفیه حساب با رفسنجانی و روحانی، گفت: تفاوت رفتار آمریکا پس از برجام نشانه «کمال دشمنی» آنان با نظام است. «آمریکایی ها پس از برجام» خواهان «دست کشیدن از ارزش های انقلابی از سوی (نظام)» هستند، و «بر همین اساس ادعاهای همیشگی خود را دوباره از سر گرفتند».

آخوند نوری همدانی نیز گفت: از ابتدای موضوع برجام و مذاکرات باید اعلام موضع صریح می‌شد. ابتدا باید روشنگری در این زمینه صورت می‌گرفت.
خبرگزاری بسیج رژیم نوشت: برجام به نقطه شکست رسیده است. اگر شکست برجام اعلام شود، روحانی و عراقچی و سایر دوستانشان زیر سؤال می‌روند به همین دلیل است که هیأت نظارت بر برجام حرفی برای گفتن ندارد.
یک رسانه باند خامنه‌ای تحت عنوان «شکست برجام و بقای تحریم ها!» نوشت: اطلاعات میدانی نشان می‌دهد وضعیت روابط بانکی نسبت به قبل تقریبا هیچ تفاوتی نکرده، دسترسی به پرداخت های دلاری وجود ندارد، امکان پرداخت یورو به خارج از کشورهای خریدار نفت مقدور نیست، پول های ژنو که قرار بود نقدی وارد شود، در عمان متوقف شده و جز در بخش هتل‌ سازی و مونتاژ خودرو خبر جدیدی از سرمایه‌گذاری نیست.
این رسانه باند خامنه‌ای با طعنه به آخوند روحانی افزود: باید بر اساس مدل موفق برجام! با آمریکا بر سر موضوعات دیگر نظیر حزب الله لبنان، سوریه، یمن،قد و اندازه موشک ها، صحبت کنیم! راهکار هم مشخص است باید نظام کوتاه بیاید. 

ویروس شهر فروشی در حاکمیت ملا ها



منبع : همبستگی ملی ایران ، 7ژوئن 2016 

لینک 
حتما خوانندگان این سطور ازپدیده هایی همچون «زمین خواری، دریا خواری، کویر خواری، جنگل خواریع روخانه خواری و...» که تماما بخشی از اختراعات نوین در «صنعت چپاول، دزدی و غارت» اموال ملی از سوی کارگزاران و باند های مافیایی رژیم آخوندی می باشند، مطلع هستند.
اکنون به این روند مخرب و سود جویی های حکومتی، نوع جدیدتر آن یعنی ویروسی بنام  «شهر فروشی» نیزاضافه شده است. پدیده ای که بنابر داده های رژیم تماما بر دستگاه های دولتی و شهرداری ها در کلان شهرهای کشور استوار گردیده است.
دراین رابطه سایت حکومتی دنیای اقتصاد (۱۷ خرداد ۱۳۹۵) می نویسد: «ویروس «تغییر کاربری و فروش تراکم» که کارشناسان و مسوولان حوزه شهرسازی از آن تحت‌عنوان «شهر فروشی» نام می‌برند، از تهران به سایر کلان‌شهرها سرایت کرده و میانگین سهم «درآمد حاصل از انواع عوارض ساخت‌وساز» در بودجه شهرهای بزرگ به نزدیک ۸۰ درصد رسیده است. این نوع درآمد به‌خاطر نوسانات دوره‌های رکود و رونق مسکن، ناپایدارترین منبع مالی شهرداری‌ها محسوب می‌شود؛ اما دسترسی راحت به آن، باعث غفلت از منابع درآمدی پایدار شده است. نتایج یک مطالعه، پنج منبع مالی مستمر را برای پوشش ۱۰۰ درصدی هزینه‌ کلان‌شهرها معرفی کرده است».

 ترجمان این جملات بدان معنا است که شهرداری های حکومتی که دستان اشان در چپاول بی حد و اندازه بر اموال مردم و اخاذی های گسترده باز است، از مدل مالی یا همان تامین بودجه برای شهر تهران «کپی برداری» کرده و در این راه ضمن به روش رساندن سه مجوز عمده یعنی «تغییر کاربری، تراکم و تخلفات ساختمانی سودزا», به گفته متولیان دولت آخوند روحانی تا سقف حتی  «۹۴ درصد» از منابع تامین مالی و بودجه ای خود را کسب می نمایند!.

این گزارش با تمامی کاستی هایش در ادامه به شهرهای بزرگی همچون تهران، مشهد، اصفهان و شیراز اشاره کرده و می افزاید: «نتایج یک مطالعه دانشگاهی که به سفارش شورای عالی شهرسازی با هدف شناسایی ساختار اقتصاد شهرهای بزرگ انجام شده است، نشان می‌دهد: سهم درآمد حاصل از انواع عوارض ساخت و ساز در بودجه‌های سالانه ۵ کلان‌شهر تهران، اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد به ۷۹ درصد رسیده است به‌طوری که در اصفهان، مشهد و شیراز، این نوع درآمد، به ترتیب ۸۲ درصد، ۹۴ درصد و ۹۱ درصد کل منابع مالی اداره شهر را تشکیل می‌دهد. سه نوع عوارض مرتبط با ساخت‌و‌ساز، ناپایدارترین درآمد در بودجه شهرداری‌ها محسوب می‌شود که وابستگی به آن، از یکسو امکان برنامه‌ریزی بلندمدت برای توسعه شهر را سلب می‌کند و از سوی دیگر عادت به دریافت آن در شهر خود باعث افزایش هزینه‌های اداره شهر و رشد آسیب‌های اجتماعی، جمعیتی و زیست محیطی در شهرهای بزرگ خواهد شد».
به یقین ابعاد این سیاست مخرب در آینده نه چندان دور نه تنها بر بافت های اجتماعی، محیط زیست، سلامت و بهداشت، شبکه های زیر بنایی و راه ها، رشد جمعیت شهری، معماری و تخریب آثار و ابینه های ملی تاثیرات خود را خواهد گذاشت، بلکه فراتر از آن راه به ایجاد شکاف هرچه بیشتر در جامعه و به حاشیه کشاندن اقشار ضربه پذیر و کم درآمد خواهد؛ زیرا متولیان چنین طرح های مضر و پر ریسکی، هیچکس بجز مافیای اقتصادی و سیری ناپذیردر دیکتاتوری ولی فقیه نمی باشند.

این گزارش در ادامه ضمن اعتراف به این واقعیت ها می افزاید: «تیم مطالعاتی علاوه بر اینکه معتقد است این شیوه درآمدزایی از دیدگاه اقتصادی مشکلات زیادی را برای اقتصاد شهرها به وجود آورده به این نتیجه رسیده است که این شیوه از یک سو نوسانات اقتصادی شهرداری‌ها را برای تامین منابع مالی اجرای پروژه‌های عمرانی با مشکل مواجه کرده‌است و از سوی دیگر از جنبه شهرسازی کلان‌شهرها را از مطلوبیت دور کرده‌است. به این معنا که شهرداری‌ها برای دستیابی به منابع حاصل از فروش تراکم و تغییر کاربری اسناد فرادستی شهرسازی همچون طرح جامع و طرح تفصیلی شهرها را دور می‌زنند و به‌عنوان مثال بدون رعایت سقف جمعیتی، به بارگذاری بیش از حد جمعیت از طریق صدور مجوز افزایش تراکم یا تغییر کاربری اقدام می‌کنند».

وقتي سفاکترين جلاد ساواک بلندگوي گشتاپوي آخوندي مي شود




منبع : ایران افشاگر ، 7ژوئن2016 

لینک 

عارف شیراز : وقتي سفاکترين جلاد ساواک بلندگوي گشتاپوي آخوندي مي شود


در مقاله گذشته (ماله کشي يک خيانت به سبک وزارت اطلاعات) به يک ترفند وزارت اطلاعات اشاره نموده و نشان دادم که چگونه وزارت بدنام با ماستمالي خيانت يکي از سران کودتاي اپورتونيستي در سال ۵۴ -که پس از دستگيري به همکاري تمام عيار با ساواک پرداخته و در شکار مجاهدين و ديگر افراد مستقيماً شرکت داشت- در صدد برآمد بطور غير مستقيم تواب تشنه به خون و يا همان گماشته گشتاپوي آخوندي در خارج کشور را سفيد سازي و خيانت او راکمرنگ جلوه دهد.
اينبار اما به بهانه مصاحبه با يکي از سفاک ترين جنايتکاران ساواک -که اگر تنها به اعترافات خود او در اين گفتگو توجه کنيم وي در دستگيري صدها انقلابي مجاهد و فدائي و قتل و کشتار دهها نفر از آنها نقش مستقيم داشته و يکي از جاني ترين مزدوران ساواک بوده است- تواب خائن سعي نموده با فرافکني اعمال خائنانه خود در همدستي با پاسداران و شرکت در دستگيري و شکار مجاهدين، آنها را از زبان جلاد ساواک به رهبري مجاهدين نسبت دهد تا از اين طريق شايد قدري از منفوريت خودش بکاهد.
وزارت بدنام تلاش ميکند در کنار يک مصاحبه بين مأمور خودش (تواب تشنه به خون) با مقام عاليرتبه ساواک (پرويز معتمد) حرفهاي خود را از زبان او به خواننده القاء کند. شيوه لو رفته اي که از قديم همواره مورد استفاده رژيم ضد بشري بوده و لجن پراکني هاي خودش را از زبان ديگران و از جمله از زبان بريدگان از اردوي مقاومت و پيوستگان به جبهه ولايت -يعني همانها که با سنگر گرفتن زير نام ‘‘منتقد‘‘ سعي در استتار نمودن هم جبهه گي خود با گشتاپوي آخوندي دارند- به خواننده عرضه مي کرد.
قابل توجه اينکه وي در همين مصاحبه اعتراف ميکند که قبلاً از طرف وزارت اطلاعات توسط فردي بنام جواديان براي مورد استعمال قرار دادن او عليه مجاهدين با وي ارتباط بر قرار شده و گويا وي نپذيرفته و سعي کرده خود را به آب و آتش بزند و آنرا به اطلاع مجاهدين برساند. اين داستانسرائي را از آن جهت انجام ميدهد که گويا وي عداوتي با مجاهدين -که قاتل آنها بوده- ندارد تا پاي دروغهاي بعدي را محکم کند و خواننده را متقاعد کند که باز نشخوار استفراغات وزارت اطلاعات توسط او حرف خودش مي باشد و نه اينکه بلندگوي وزارت بدنام شده است. از طرفي فراموش کرده و يا به عمد روشن نساخته که آيا ابتدا به ساکن تواب تشنه به خون با او تماس گرفته و يا مزدوران ديگر گشتاپوي آخوندي ابتدا سراغ او رفته و ترتيب کار را داده اند تا سپس شکارچي مجاهدين در خيابانهاي تهران سراغ اين مأمور ساواک بيايد و با او به گفتگو بنشيند.
نفس به گفتگو نشستن تواب تشنه به خون با سفاکترين جنايتکار ساواک امري غير منتظره نيست و بر طبق ضرب المثل معروف ‘‘کند همجنس با همجنس پرواز‘‘ قابل فهم مي باشد هر دو در دستگيري و شکار و کشتار انقلابيون يکي در زمان شاه و ديگري در زمان شيخ دست داشته اند، اما طرح اين مسئله در فضاي مجازي و سايتهاي وزارتي اولاً در راستاي مخدوش کردن مرز جنبش و ضد جنبش و انقلاب و ضد انقلاب مي باشد، ساواکي جنايتکار و تواب تشنه به خون و شکارچي مجاهدين در خيابانهاي تهران را تنها بايد افشاء نمود.
ثانياً مشاهده خواهيم کرد که چگونه جلاد ساواک به بلندگوي وزرات بدنام تبديل شده و لجن پراکني هاي صد بار تکرار شده گشتاپوي آخوندي عليه مجاهدين و رهبري آنرا بازنشخوار مي کند امري که هدف اصلي اين مصاحبه را بخوبي بر ملا ميکند.
شايان ذکر است که همدستي مزدوران شاه و شيخ عليه مقاومت خونبار مردم ايران قدمتي طولاني به اندازه عمر نظام آخوندي دارد و از همان ماههاي اول حاکميت آخوندها اين جماعت به خدمت فرا خوانده شد و در ارگانهاي امنيتي رژيم ضد بشري بکار گرفته شدند و از تجارب ضد انقلابي آنها عليه آزاديخواهان و انقلابيون استفاده شد. هر چند هارترين و جنايتکارترين آنها بخاطر ترس از مجازات فرار را بر قرار ترجيح دادند، ولي آخوندها و کارگزارانشان همواره سراغ آنها رفته و آنها نيز از هيچ امداد رساني و کمک به رژيم عليه مقاومت عادلانه مردم ايران خودداري نکردند و بر سر هر بزنگاهي به همنوائي با رژيم ضد بشري عليه مجاهدين پرداختند، از جريان جنگ ضد ميهني، تا سياست صلح شورا تا مسئله اتمي و تا خروج از ليست تروريستي که بخاطر درخواست آخوندها صورت گرفته بود.
بنابراين همنوائي ساواکي جنايتکار با مزدور گشتاپوي آخوندي دور از انتظار نمي باشد، هر دو دسته اين جانيان به خون انقلابيون بويژه مجاهدين تشنه اند و از هر فرصتي براي آن بهره برداري مي کنند. از اينرو وزارت بدنام مزخرفات هميشگي خود را اينبار از دهان اين جنايتکار ساواک به بيرون پرتاب مي کند تا شايد درد بي درمان خود را علاج کند.
وانگهي تواب خائن با اين مصاحبه نه تنها مرزهاي جنبش و ضد جنبش را مخدوش نمود بلکه زبان جلاد ساواک را نيز باز کرده و او را طلبکار هم نمود، وي گفت: ‘‘در طول چند دهه هر چه خواستند راجع به ما يک طرفه گفتند، اما هيچ وقت صحبتهاي ما شنيده نشد و يا زمينه اي براي طرح آنها ايجاد نشد‘‘.
مي بينيد که مرزهاي انقلاب و ضد انقلاب تا کجا مخدوش و زبان جلاد سفاک تا کجا دراز است که گويا صحبتهاي ايشان شنيده نشده. جلادي که بايد پاسخگوي قتل و کشتار انقلابيون در يک دادگاه صالحه بوده حالا به نکبت عملکرد آخوندها طلبکار هم از آب درآمده است.
اين مصاحبه هر چند پيرامون دستگيري و شهادت فدائي قهرمان حميد اشرف و يارانش مي باشد اما حاوي نکات بسياري در راستاي اهداف گشتاپوي آخوندي و گماشته آن مي باشد که به برخي از آنها اشاره خواهم کرد.
۱- مصاحبه فوق در نوامبر ۲۰۱۳ انجام شده ولي در مه ۲۰۱۶ يعني دقيقاً ۳۰ ماه (۲ سال و نيم) بعد منتشر شده است. چرا اين مدت طولاني اين مصاحبه پخش نشد و بايستي چه شرايطي محقق ميشد تا به آن اقدام کند؟
آيا افتضاح بسيار زياد پيوند مزدوران شاه و شيخ مانع پخش مصاحبه بود؟ يا در پيش بودن گردهمائي بزرگ سالانه مقاومت ضرورت پخش اين مصاحبه را ايجاد نمود تا با لجن پراکني عليه رهبر مقاومت حتي شده مانع شرکت چند نفر در اين گردهمائي شوند. آيا لانسه کردن تواب تشنه به خون و کمرنگ کردن خيانتهاي او بدنبال ساير اقدامات اخير سايتهاي وزارتي براي سفيد سازي او که در مقاله گذشته به آن پرداختم ضرورت پخش آنرا فراهم کرد؟ و يا مخدوش کردن مرزهاي جنبش و ضد جنبش هدف درجه ۱ مي باشد؟
۲- در مصاحبه گاه طرفين به يکديگر نان قرض مي دهند، از يکطرف تواب تشنه به خون صحبت از شنيده شدن روايت جلاد سفاک ساواک مي کند که منظور اصلي البته همان لجن پراکني هاي وي به نيابت از گشتاپوي آخوندي عليه مجاهدين مي باشد از طرفي جلاد ساواک با سنگ تمام گذاشتن براي تواب خائن مدال ‘‘دقت و ريزبيني‘‘ را به او آويزان کرده و با عنوان اينکه ‘‘قربان خودت که وارد هستي‘‘ مدعي ميشود که تمام نوشته هاي تو را خوانده ام و ‘‘احسنت‘‘ گويان ميخواهد خلايق را به خواندن مزخرفات گماشته وزارت بدنام تشويق کند.
۳- تواب خائن در بين سئوالات از احساس ساواکي جلاد هنگام رفتن براي شناسائي بمنظور شکار انقلابي بزرگ و فدائي قهرمان حميد اشرف سئوال ميکند، آخر خودش بارها براي دستگيري و شکار مجاهدين رفته و حالا ميخواهد از احساس جلاد ساواک مطلع شود، او هم مي گويد: ‘‘نمي دانيد چه هيجاني داشتم!! همين الان هم که تعريف مي کنم موهاي تنم سيخ ميشود‘‘.
اين سئوال به تنهائي مبين درونمايه ضد انقلابي و پاسداري اين تواب خائن مي باشد و نشان از اينست که وي تماماً از جنس دژخيم و شکنجه گر است و حالا دنبال احساس مشترک بين خود و کشتار کننده بسياري از مجاهدين و فدائيان مي باشد. وي اگر ذره اي از انسانيت بو برده بود دست کم گِرد اين سئوال نمي گشت. شکنجه گر سفاکي که بگفته خودش سالها در رأس تيمهاي تعقيب و مراقبت و ۶ سال (۵۰ تا ۵۶) در کميته مشترک و بالاي جريان کنترل تلفن انقلابيون بوده و بگفته خودش باعث شده تا در سال ۵۴ و اوايل ۵۵ بين ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر از چريکهاي فدائي و سمپاتهاي آنها دستگير شده و يا به شهادت برسند چنين فردي موقع شکار انقلابيون چه احساسي بايد داشته باشد. در همين جا اضافه کنم که جلاد ساواک که به درونمايه ضد انقلابي تواب تشنه به خون اشراف دارد بلافاصله از دائي وي -تيمسار محقفي فرمانده وقت ژاندارمري که نقش اصلي در سرکوب جنبش سياهکل داشت- بعنوان فردي شريف ياد مي کند. ناگفته پيداست که شرافت يک ساواکي و مزدور گشتاپوي آخوندي چيزي جز دست کردن در خون انقلابيون نيست از اينرو به نظر مي رسد که تواب تشنه به خون در کينه و ضديت با مجاهدين و شکار آنها به دائي سفاک و جنايتکارش رفته که در سرکوب جنبش سياهکل در اواخر سال ۴۹ نقش اساسي و تعيين کننده داشته است.
۴- نگارنده جهت اختصار از پرداختن به موارد بيشماري از دروغگوئي و شانتاژ، گنده گوئي و لاف زدن و نيز تحريف حقايق صورت گرفته در اين مصاحبه خودداري مي کند، مواردي چون ماستمالي و انکار رابطه ساواک با سرويسهاي اطلاعاتي غرب، فرار بسياري از ساواکيها و از جمله رئيس و کارفرماي وي پرويز ثابتي به اسرائيل، انکار بکارگيري تجارب ضد انقلابي سيا و موساد در سرکوب انقلابيون، ادعاي اينکه دستاوردهاي ساواک آنقدر زياد بوده که گويا آمريکا در به دام انداختن و کشتن بن لادن از همان شيوه هاي ۴۰ سال قبل آنها استفاده کرده و سرانجام اينکه انگشت جادوئي اين ‘‘سوپر من‘‘ ديکتاتوري سلطنتي همه جا مشکل گشا بوده و هر جا مشکلي پيش مي آمده آن جاني سفاک وارده شده و در راستاي کشتار بهترين فرزندان خلق کارها را پيش برده و همه جا هم با رؤساي خودش در تضاد بوده و اصلاً هم با انگيزه پول و پاداش کار نميکرده بلکه پول و پاداش چندان هم به آنها تعلق نميگرفته و فقط به عشق ميهن!! (همان چيزي که در يک کيف سامسونت ميتوان آنرا جاي داد و فرار کرد) و رضاي خدا (يعني همان ديکتاتور خون آشام) کار ميکرده است و حتي در مرخصي و تعطيلات هم در فکر خوشخدمتي و شکار مجاهدين و فدائيان بوده و يکنفره و به تنهائي در خيابان به آن اقدام ميکرده است. فقط يکي نيست به او بگويد: ‘‘عمو .. خودتي‘‘.
۵- اما از اين مسئله نميتوان چشم پوشي نمود که وي مدعي است: ‘‘من به وظيفه ام عمل ميکردم، وظيفه اي که قانون به عهده ام گذاشته، من به شغلم بعنوان انجام وظيفه نگاه ميکردم‘‘.
مي بينيد که دست کردن در خون رشيدترين فرزندان خلق را بعنوان وظيفه شغلي و قانوني خود معرفي کرده که ديکتاتوري سلطنتي آنرا بر عهده وي گذاشته است. با اين استدلال مأموران گشتاپوي آخوندي از جمله تواب تشنه به خون نيز به وظيفه ي خود يعني همان مزدوري و شرکت در کشتار مجاهدين و يا آماده کردن اسباب و وسايل سياسي آن عمل مي کنند. اما کل بحث در همين قانون و همين وظيفه است.
قوانين نظامهاي ديکتاتوري -چه سلطنتي و چه ولايت سفياني- تنها براي حفظ سلطه ديکتاتور و سرکوب هرگونه مخالفت و اعتراض مي باشد، مزدوران ساواک و گشتاپوي آخوندي هم مأمور اجراي آن و پيش بردن خط سرکوب و قتل و کشتار مردم و برقراري امنيت براي نظامهاي فوق الذکر مي باشند. اما انقلابيون و رزمندگان آزادي نيز همواره بر آن بودند که اين نظامهاي فاشيستي و ضد بشري را همراه با قوانين ضد خلقي آن به گور سپرده و به زباله دان تاريخ رهسپار کنند. مي بينيد که جلاد ساواک چگونه به گشتاپوي آخوندي کمک کرده و با توجيه خيانتها و سفاکيت خود راه کشتار و قتل و جنايت بيشتر آخوندها را فراهم کرده و سعي دارد به آن مشروعيت ببخشد. اين همان نياز مبرم و هدفي است که بعد از ۲ سال و نيم در آب نمک خواباندن اين مصاحبه اقدام به پخش آن نموده اند.
۶- هر چه به پايان مصاحبه نزديک ميشويم جلاد ساواک پرده ها را بيشتر کنار زده و مأموريت اصلي خودش که همان لجن پراکني نيابتي (از طرف وزارت بدنام) عليه مجاهدين مي باشد را روشن تر مي کند. همچنان که بر غلظت دروغگوئي و وقاحت خود مي افزايد، از جمله در مورد فرار قهرمانانه مجاهد خلق رضا رضائي که با طرح بسيار دقيق و حساب شده سازمان با هماهنگي کامل داخل و خارج زندان صورت گرفت وي مدعي شده که رضا رضائي فرار نکرده بلکه بعلت همکاري نمودن با ساواک قرار او تبديل شده و آزاد گرديده است و گويا وي مقاديري سلاح و نارنجک نيز به ساواک تحويل داده است. سپس براي محکم کردن پاي اين دروغ به دروغي ديگر متوسل ميشود که گويا شادروان حاج خليل رضائي در کميته به بازجوها التماس کرده که رضا رضائي را آزاد نکنند، او ميرود و مجدداً به سازمان مي پيوندد و اينکه سربازجوي دژخيم عطارپور (ازغندي) در جواب گفته که نه دستور است و بايد او را آزاد کرد. دروغهاي زنجيره اي شاخدار و مضحکي که اينبار مرغ پخته و خورده شده توسط آخوندها را در شکم آنها به خنده وا مي دارد.
صحبت از فرار قهرمانانه مجاهد شهيد رضا رضائي است که بعد از ۴۵ سال و پس از سرنگوني نظام سلطنتي هنوز سوزش عميق ساواک از آن را ميتوان در لابلاي دروغهاي جلاد سفاک آن مشاهده کرد.
از طرفي نياز مبرم وزارت بدنام و گماشته حقير و مفلوک او به ماستمالي کردن همکاريهاي خائنانه او با پاسداران را ميتوان از لابلاي داستانسرائي هاي مضحک تماشا نمود.
۷- سرانجام اوج شناعت و رذالت او در همدستي با گشتاپوي آخوندي آنجاست که ادعاهاي ساخته شده در اطاق مبارزه با نفاق در وزارت اطلاعات براي مخدوش کردن چهره رهبر مقاومت را مو به مو تکرار کرده و شکرهاي اضافي خورده شده توسط گشتاپوي آخوندي را او نيز بدون مزمزه کردن قورت داده و مدعي شده که گويا رهبر مقاومت نيز با ساواک همکاري کرده و اين باعث تخفيف مجازات اعدام او و تبديل شدن آن به حبس ابد شده است. در حاليکه کمتر عنصر آگاهي است که نداند عقب نشيني ديکتاتوري سلطنتي از اعدام مسعود رجوي تنها و تنها بعلت کارزار گسترده بين المللي که دکتر کاظم شهيد براه انداخت بوده و اينکه رژيم سلطنتي مجبور به عقب نشيني گرديد.
اين همان چيزي است که شاه و شيخ همواره از آن سوخته و بخاطر آن فغانشان به آسمان بلند بوده است، البته آخوندها انتقام آنرا از شهيد بزرگ حقوق بشر گرفته و او را به سبعانه ترين صورت به قتل رساندند.
وي در اين روضه خواني هاي آخوندي به همين جا بسنده نکرده و گريزي هم به صحراي کربلا زده و گفته است: ‘‘خودت که بهتر ميدوني مجاهدين سر اعضاي خودشان در اشرف چه آوردند‘‘. همان داستان مسخره زندانها و شکنجه گاههاي مجاهدين که وزارت بدنام سالهاست براي شيطان سازي از مجاهدين بدان متوسل شده است.
ديديم که گشتاپوي آخوندي تا کجا نياز به سفيد سازي مهره هاي سوخته و از دور خارج شده خود دارد از اينرو يکبار به توجيه خيانت يک سردمدار خائن جريان اپورتونيستي مي پردازد تا همکاري نواب تشنه به خون با گشتاپوي آخوندي را توجيه کند، يکبار از زبان جلاد ساواک مدعي همکاري رضا رضائي با ساواک مي شود و سرانجام با فرافکني عملکرد تواب خائن در همکاري با گشتاپوي آخوندي مسعود رجوي را متهم به همکاري با ساواک مي کند.
تلاشي مذبوحانه که اوج افلاس و درماندگي رژيم ضد بشري در مقابله با مجاهدين را به نمايش مي گذارد.
اما با قاطعيت هر چه تمامتر ميتوان تاکيد نمود که دور نيست تا رژيم ضد بشري با کليه دسته بندي هاي آن بسوي سرنوشت محتوم خويش يعني همان زباله دان تاريخ رهسپار شده و کليه همدستان و دشنه تيز کنهاي آن نيز در برابر عدالت قرار گيرند.
عارف شيرازي
۵ ژوئن ۲۰۱۶

رمضان ماه وقوف ، ماه درنگ در چرايي خلقت انسان و هستي.








منبع : ایران افشاگر ، 7ژوئن 2016 

لینک 
  عليرضا خالوكاكايي : رمضان ماه وقوف ، ماه درنگ در چرايي خلقت انسان و هستي.
رمضان ماه شب بيداري است. ماه بكرترين شيري سحر را نگريستن، هم چشم با ستارگان بامدادي، ماه اشراق، ماه دريافتنِ نادريافتههايي كه هماره نميتوان در ماههاي معمول دريافت. ماه نظر بستنهاي شگفت به ناشناختههاي آسمان و تشخيص هيأت صورت فلكيها، در خرمن انبوه زمردهاي سپيد. پي بردن از پوسته ها و ظواهر به كنه وجود، كرنشي حيرتانگيز در برابر خضوعِ لايتناهي و اعترافي آگاه به شعور جاري در جهان فراسو و فراسر.
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ / الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ [آل عمران 191-190]
آه! … و ماه دوستي با حس خداجويي در روح.
***
در رمضان «چشمها را بايد شست»، انسان، حيات و تاريخ را «جور ديگر بايد ديد». آري، «غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست». رمضان آمده است تا آن را بتكاند.
رمضان «فرصت سبز حيات است» تا آن را دريابي و از نشستن «لعاب مهتاب روي رفتارت» در لذتي شگفت غرقه شوي و آن چنان حيات را بنگري كه گويي بر نخستين سپيدة خلقت چشم گشودهيي.
رمضان ماه بازگشت است؛ بازگشت به كودكانههاي روح انسان، به روز الست؛ آنگاه كه خدا از انسان پيمان گرفت.
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا [اعراف 172]
رمضان ماه شنا كردن در اصل و نوشيدن از چشمههاي ناننوشيدة آغازناهاست.
آيا اين است معني فطر و بازگشت به خويشتن خويش؟
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا [روم 31]
رمضان در آوارِ هر دم شتاب يابندة روزمرگيهاي غبارآلود، سرپناهي از «درنگ» است تا در خويش و هستي و تاريخ نگاهي دوباره ببندي، راه توشه برگيري و به راه بشتابي.
كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون [نور 61]
رمضان در پوچزارِ سرسامآورِ چرخة تكراري زندگي، طرح سوالي است از جنس شروع. ايستادني آگاهانه و چرخيدني برخلاف عادت؛ شكستن بنبستهاي غريزي، سر به درآوردني نيلوفر وار از مرداب و آويختن به شعور خورشيد.
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ [تكوير 62]
رمضان عرفان است، فلسفه است، هنر است، رمضان جنگ است، جنگي خونين ميان دو انسان در يك جسم. بين دو تمايل در يك روح، بين كهنه و نو در يك بودن.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا / فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [شمس 8-7]
***
رمضان و ماه، دو يار غارند، دو هميار، همپو و هم سرشت. تا پيش از فراز آمدن رمضان، بندرت كسي از زمينيان را به ماه التفاتي هست؛ مگر شاعران و منجمان.
ماه قمري برخلاف خورشيد، به صورتي گسست ناپذير، يك دگرديسي ماهانه را طي ميكند. گاه بشكل داس است يا هلال پارهيي نقرهيي، يا بگونة خردك جدا شدهيي از ناخن دست، چون چند شبي از حياتش ميگذرد ناگهان بر گوشة افق مانند زرين بلمي واژگون مينمايد. پُرتر كه شد، از بلم به كاسهيي سيمين تبديل ميشود؛ لبالب از سيمابي رازآميز و مستي پراكن. اگر در آن ديده ببندي همچنان كه جام مينمايد ميتواند نيمرخ انديشناك انساني نيز باشد. ماه وقتي كامل شود، قلب شاعران را نيز كامل ميكند. چه كسي ميداند تا كنون چند ميليارد نگاه مشتاق و زيبايي جستار انساني در ماه زنداني شده است؟
ماه كامل را ماه بدر يا ماه چهارده نيز گفتهاند. دراين حالت ماه به چهرة انسان نزديكتر است. هر كس در پرتو برفي و اسرارناك آن، مطلوب و دلخواه خود را ميبيند.
بيشترين توجه به‌ماه، در رمضان است. تا قبل از رمضان، كمتر كسي شكفتن و پژمردن به‌ظاهر تكراري ماه را مينگرد. در يازده ماه از سال، ماه، آوارة غريب آشناي شبگرد آسمان است و زمين را در جستجوي رازآشنايي وجب به وجب ميكاود. از نخستين روز رمضان، اين معادله برعكس ميشود، به جاي اينكه ماه براي يافتن هم‌صحبتي به زمين بنگرد اين زمينيان هستند كه به صورت متمادي دستها را سايبان چشم ميكنند و ماه را مينگرند. با آمدن رمضان ماه عزيز ميشود. مردم با آن كه از جزئيترين تحول ماه باخبرند با اين حال پيوسته از هم ميپرسند چندم ماه است؟ گويي در اين كنجكاوي از پيش معلوم، لذتي نهفته است.
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ [يونس 5]
وقتي صحبت از عيد فطراست همه ماهشناس و خبرة ماه ميشوند و براي ديدنش از هم سبقت ميگيرند.
ماه، اين گونه در رمضان عزيز و دوست داشتني ميشود. البته رمضان خيلي از چيزهاي ديگر را نيز عزيز ميكند؛ مانند عبورِ خوش‌گوار آب از سيبك خشك گلو. احساس خوشايندي كه آب در اين عبور به جاي ميگذارد تجربة مشترك تمامي انسانهاست. اين احساس آنگاه خوشايندتر ميشود كه تشنگي با تيغهاي سوزانش تمام روز تو را از درون خراشيده و نمكسود كرده باشد. در اين حال تمناي تو آن است كه وقتي به آب رسي، يك دريا از آن را لاجرعه سركشي، حال آن كه نياز تو چند مشت بيش نيست. اين رمضان است كه آب را در احساس نيازمند تو، بر مسند خدايگانان نشانده است. طبع شاعرانة مولانا چه خوب اين حقيقت را به پيمانة كلام ريخته است:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست.
بيگمان در گوش تشنگي، خاطرنوازترين صدا، صداي خندة آب است.
رمضان البته چيزهاي ديگري را نيز عزيز ميكند؛ بوي گردة معطر نان.
نان به مذاق آن كه نميتواند به آن لب بزند خوش‌گوارتر است.
رمضان اگر چه به‌ظاهر آب و نان را از آدمي ميستاند ولي آنها را غبار ميتكاند و به مثابة دو نعمت بزرگ در مداري نوين و تكاملي به آدمي ميبخشد. بنابراين رمضان نخوردن و ننوشيدن نيست. نوشيدني ناسيرابوار از آبشارها و چشمههاي زلالجوش در ژرفترين قلمرو روح و جان آدمي است.
***
اما رمضان فراتر از رمضان بودن، يادآورد وصل است. وصل همان رازآشنا دوستي كه نزديكتر از ما به ماست «او»يي كه جز او نيست. او كه تماموقت پشت در قلب ما، در خلوت‌جايي بين ما و قلب ما، با نگاهي از تمنا و اشتياق فالگوش ايستاده است تا كي سرانگشتان مرددمان كوبه را بنوازد و بر در دقالباب كند. او هميشه هست. ما هميشه نيستيم. او آماده است تا دربگشايد، ماييم كه قفلي بر قفل ميآويزيم و لحظة ديدار را خست ميورزيم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ [انفال 24]
نه، خمير معنا از لاوك كلام سرميرود و واژهها بيروحاند.
او هست. او نزديك تر از نزديكترين نزديكي است. او خودِ خودِ نزديك است. «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ». پيوسته با خود زمزمه ميكند:
«آيا ميشود آفريدة من مرا فرابخواند، تا سوار بر مركبي بادپا از شوقآميزترين اشتياقها او را اجابت نمايم؟».
عشق او به آفريدگانش يكسويه و بيچشمداشت است.
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ [بقره 186]
سرانجام، رمضان، ماه كلان تصميمهاي سرنوشتساز است؛ ماه رقم خوردن تقدير.
رمضان حامل شبي شگفتانگيز است و سپيدهدمي متبرك. شبي و سپيدهيي ارجمندتر از هزارماه (عمر متوسط يك انسان). شبي براي دوباره تولد، شبي براي هزارباره قيام، شبي براي هماره طلوع، شبي براي هميشه شروع.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ / وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ / لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ / تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ / سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ [سورة قدر]
***
برخيزيم، «رمضان» آمد، با شولايي از خاكستر «شعبان» بر دوش، كوزهيي گلين در دست، پر از زمزمة تازة آب، در بگشاييمش با دستي از جنس نياز.
عليرضا خالوكاكايي
خرداد95

سخنراني آقاي مسعود رجوي رمضان سال 1376-بزرگداشت شعائر




منبع : ایران افشاگر ، 7 ژوئن 2016 

لینک 

سخنراني آقاي مسعود رجوي رمضان سال 1376-بزرگداشت شعائر 


فرارسيدن ماه مبارك رمضان، ماه خدا و ماه تقواي رهايي‌بخش مبارك باد

بسم‌الله الرحمن الرحيم

شهر رمضان الذي اُنزل فيه القرآن هدي للناس، و بينات من الهدي و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضاً او علي سفر فعدة‌من ايّام اخر يريدالله بكم اليسر و لايريدُ بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله علي ما هديكم و لعلكم تشكرون.
م
اه رمضان، ماهي است كه در آن قرآن فرود آمد تا هدايتي براي مردم باشد و تابش‌ها و نشانه‌هايي براي جداسازي و مرزبندي راه از بيراهه، كسي كه اين ماه را درك كند، بايد كه روزه بدارد، مگر كسي كه بيمار يا در سفر باشد كه در اين صورت روزهاي ديگري را روزه بدارد. خدا براي شما آساني و آسايش را اراده كرده است و سختي و فشار و ناراحتي را نخواسته، باشد كه اين روزها را به پايان ببريد و خداي را به آنچه شمارا به آن هدايت كرد، بزرگ بداريد. باشد كه شكرگزار گرديد.
شعائر جمع شعيره است، شعيره يعني علامتي كه رزمنده و جنگجو موقع جنگ خودش را با آن متمايز و جدا و مشخص مي‌كند. در عمليات ارتش آزادي‌بخش، رزمندگان براي اين‌كه در شب يكديگر را بشناسند يا گم نكنند و براي هم مشخص باشند، از علائم و نشاني‌هاي به‌خصوصي استفاده مي‌كردند. همچنان كه هر مرکز و محوري درفش و رنگ خاص خودش را به‌عنوان مشخصه‌اش دارد. اگر كسي جنگ‌آزموده نباشد، ممكن است با خودش فكر كند كه اين‌ها چيست؟ آدم غير‌مسئول و ولنگار اولين مشخصه‌اش اين است كه نظم‌پذير و تشكيلات‌پذير نيست.
32سال پيش، در آغاز تشكيل سازمان مجاهدين، اولين آموزش ما مقاله‌اي بود بنام مبارزه چيست؟ من هم در سال46 كه وارد سازمان شدم، آن را خواندم. در آن روزگار براي انقلابيان مسلمان اين آموزش، كشف مهمي بود كه بنيان‌گذاران سازمان به آن نائل شده بودند. مي‌گفت كه مبارزه علم و دانش است، قانونمندي دارد، فرم و محتوا يعني تشكيلات و ايدئولوژي خودش را دارد.
آخر تا آن زمان در تاريخ ايران و ديگر كشورهاي اسلامي، سازمان و تشكيلات انقلابي با ايدئولوژي اسلام نداشتيم. براي اولين بار در تاريخ معاصر يك نيروي انقلابي با ايدئولوژي اسلام توسط بنيان‌گذاران مجاهدين و در رأسشان حنيف بنيان‌گذار، پديدار شد. جاي همه آن‌ها و جاي همه شهيدان و جاودانه فروغ‌ها در اين شب‌هاي رمضان خالي. فكر مي‌كنم براي همه‌مان اين‌طور است كه هر موقع ماه رمضان فرامي‌رسد، خود‌به‌خود خاطرات ‌آن بزرگ‌مردان و همه خواهران و برادران شهيدمان تداعي مي‌شود.
به‌هرحال يكي از اولين چيزهايي كه آن زمان براي اسلام انقلابي رودرروي اســـلام ارتــجـاعــي تعيين‌كننده بود، تشكيلات‌پذيري، نظم‌پذيري و انضباط بود. به ما آموزش مي‌دادند كه اين تشكيلات در شرايط مخفي بر اساس اصل انضباط آهنين بنا و حفظ‌شده است.
خوب اين مربوط به 30سال پيش بود. امروز شما يك ارتش هستيد، بالباس متحدالشكل و باانضباط نظامي. حالا وقتي‌که از شعائر صحبت مي‌كنيم، معني سادهٌ آن به فارسي، يعني آداب، مراسم و آيين‌ها.
وقتي شما ارتش آزادي‌بخش داريد، ناگزير بايد «آيين» نامه داشته باشيد. ناگزير هستيد كه به خاطر هدفتان فرماندهي و فرمان‌پذيري داشته باشيد. اگر جمعيتي بوديد كه مثلاً در قهوه‌خانه نشسته و هدفتان رفع خستگي و صرف چاي و گپ زدن مي‌بود، احتياجي به نظم و انضباط نداشتيد. ‌اگر يك محفل روشنفكري بوديد، بازهم احتياجي نبود، محفل يعني گردهمايي افرادي كه با پاره‌اي اشتراكات و مشابهت‌ها، باهم گپ مي‌زنند و همفكري و جدل مي‌كنند. طبعاً اين محفل هيچ‌گاه احتياج به نظم، انضباط، سلسله‌مراتب، تشكيلات و رده‌بندي ندارد. ‌همان‌طور كه وقتي عده‌اي كه در انتظار اتوبوس صف‌کشيده‌اند، هيچ‌كس به آن‌ها نمي‌گويد كه مثلاً به حالت خبردار بايستيد… چون هدفي كه در ميان است، آداب نظامي را اقتضا نمي‌كند. پس اول هدفي هست، يعني محتوايي هست، بعد فرم‌ها و اشكال متناسب با خود را مي‌طلبد. فرم‌ها، آيين‌ها و مراسم، البته خاص اسلام و مسلماني نيستند. هر ملتي، هر جامعه‌اي مراسمي، آيين‌هايي و آداب‌ورسومي دارد. مثلاً عيد نوروز آيين ملي ما ايراني‌هاست. در هنگام تحويل سال، مراسم خاصي وجود دارد كه در چارچوب ملي‌گرايي ترقي‌خواهانه (و نه ارتجاعي) موردقبول ماست. 1
اما اين شعائر و آيين‌ها، بسته به هدفي كه دارند با خودشان آداب و مراسمي را ايجاد مي‌كنند. مثلاً مراسم چهارشنبه‌سوري كه آخوندها با آن مخالف‌اند، از سنت‌هاي ايراني است. مجاهدين و رزمندگان ارتش هم اين مراسم را دارند. يك‌بار شنيدم كه آخوندها دراين‌باره گفته بودند مجاهدين آتش‌پرست شده‌اند؛ اما همه مي‌دانيم كه اين براي ما علامتي از جنگ و آتشباران ارتجاع و علامت سرخي شما و زردي دشمن خلق و ميهن ماست. پس هر ملت و مذهبي محتوا و هدف موردنظرش را با آيين‌هايش بازتاب و نشان‌دار مي‌كند. ‌چرا اين کار را مي‌كند؟ چون هدفش بارز كردن محتواست. اين موضوع براي مجاهدان، مبارزان و فعالان مقاومت و به‌خصوص کساني که در ارتش آزادي‌بخش هستند، خيلي خيلي قابل‌فهم‌تر است تا يك فرد غيرمسئول كه نمي‌خواهد جهان را تغيير بدهد و حداكثر مي‌خواهد آن را تفسير كند.
فرض كنيد من مي‌گويم چرا صبحگاه؟ چرا نظام جمع؟ چرا بايد پتو را آنكادر كرد؟ چرا داشتن لباس متحدالشكل و…؟ جواب اين چراها در هدفي كه اين آيين‌ها تعقيب مي‌كنند، نهفته است. آخر، ‌يك ارتش مي‌خواهد بجنگد و با دادن خون كمتري به هدفش برسد، لازمهٌ چنين چيزي انضباط است. به همين دليل لازم است كه آيين‌ها و مراسمش را شرطي بكند. آن‌ها را براي رزمندگانش ملكه كند، يعني به انعکاس مشروط تبديل كند، به‌طوري‌كه هرگاه اين يكان درراه پرپيچ‌وخمي قرار مي‌گيرد، با حداقل زحمت و با حداكثر سرعت بتواند به هدفش برسد. فرض كنيد همين جمعي كه هستيم، مي‌خواهيم در يك رزم پياده شركت كنيم. اينجا بايد در يك صف حركت كنيم، آنجا بايد دو‌به‌دو يا چند به چند پيشروي كنيم، همين‌طور بايد مواظب جلو و عقبمان باشيم. بنابراين براي خودمان جلودار مي‌گذاريم، عقب‌دار مي‌گذاريم، پهلوهاي ستون را بايد داشته باشيم، آخر نمي‌خواهيم ضربه بخوريم. پس نظم و انضباط بايد به خصوصيت لاينفك چنين جمع يا ارتشي تبديل شود. اين نظم بايد در يك ارتش رايج و جاري باشد. هر‌كجاي دنيا هم كه برويم هر ارتشي كه بخواهد بجنگد، لاجرم نظم و انضباط خودش را بايد داشته باشد.
ممكن است يك نفر خودش خيلي قوي و قدرتمند باشد، اما اين كافي نيست، نظم و نظام جمعي است كه مسأله حل مي‌كند. پس ارتش، انضباط، آيين‌ها و ضوابطي دارد، چون مي‌خواهد بجنگد و نمي‌خواهد حرافي كند، به اين وسيله هم هدفش را در آيين‌هايش پيگيري و بارز مي‌كند و درعين‌حال با يك جمع بي سمت‌وسو مرزبندي مي‌كند.

جمع‌‌گرايي و سمبوليسم آيين‌ها

آيين‌ها، مراسم، مناسك و روش‌ها، در اساس جمع‌گرا هستند و به شکل جمعي اجرا مي‌شوند يا صورت جمعي آن‌ها اولويت و ترجيح دارد و سمت‌و‌سوي آن پيوند دادن افراد تنها، در يک‌تن واحد جمعي است. از صبحگاه يك يكان تا رژه يك ارتش تا فضيلت‌هايي كه براي نماز جماعت يا مراسم حج، ذكر مي‌كنند. در انديشه اسلام انقلابي مراسم حج يك بين‌الملل فدا و قرباني است، حركت موزون و شعارها و تظاهرات سمبليك طواف‌گران است. پس اين آيين‌ها هميشه جمعي است و سمبوليسم يعني علامت‌گذاري و زبان خاص خودش را هم دارد. به اين وسيله پيام مي‌دهد و حرفش را مي‌زند. مثلاً در طواف حج، لباس سفيد پيام خاص خودش را دارد. در نماز هم كسي كه در سجده سر‌به‌خاك مي‌سايد به‌اين‌ترتيب مي‌خواهد چيزي را گواهي و بيان كند. مثلاً در سجده مي‌خواهد يک پيام انحصاري خضوع و سرسپاري و خاكساري بدهد:
در سجودت كاش روگرداني‌اي
معــنـي سـبــحـان‌ربـي دانـي‌اي
همه اين‌ها هم در خدمت هدفي است كه تعقيب مي‌كند؛ اما شق‌ورق راه رفتن به هنگام رژه مي‌خواهد پيام توانمندي و اقتدار بدهد…

روزه

حالا در ماه رمضان سخن از قطع كوتاه‌مدت ده، پانزده‌ساعته خوردن و نوشيدن و خودداري از ارتكاب ساير مبطلات است. قرآن مي‌گويد اين آيين در همان ماهي برگزار مي‌شود كه قرآن نازل‌شده و هدايتي است، نوري و تابشي براي مردم و فرقان. فرقان يعني فرق داشتن و فرق قائل شدن و مرزبندي كردن. فرق با چه چيزي؟ لابد با خودداري از خوردوخوراک مي‌خواهد با دنياي حيواني كه مبناي مادّي وجود آدمي است، مرزبندي كند. مي‌خواهد مرزبندي آن فرد را و آن جمع را در مسير تكامل مشخص بكند. هم‌چنين يك تطبيق عابدانه و عارفانه با قصد قربت در طول يک ماه و هم‌چنين پيش ‌تطبيق (پري آداپتاسيون) با جهاني كه گويا در آن كـــهــــولت (آنتروپـــــي) و مشتركات حيواني وجود انـــــساني موضوعيت ندارد و سخــن از حيــات متعالي است.
ممـــكن است فكر كنيد كه اين‌يک فشار و مضيقه و سختي است، به همين دليل بلادرنگ مي‌گويد: «يريدالله بكم اليسر»، يعني خدا (درست برخلاف آنچه آخوندهاي خميني‌صفت مي‌گويند) براي شما سهولت و آسودگي را اراده کرده است، نه سختي و فرسودگي را. هدف سختي و فرسايش نيست. در مورد نماز هم در قران آمده است كه هدف (بازهم برخلاف آل‌خميني) خم و راست شدن و سوت و صفير كشيدن نيست. روح و جوهر نماز، قربت و وصل به سرچشمهٌ هستي و وجود است. در روزه هم تصفيه، تزكيه و پاكيزگي مدنظر است: «لتكبرواالله علي ما هديكم» تا خدا را با آنچه كه نسبت به آن هدايت‌شده‌ايد، بزرگ بداريد. يعني قدر راه‌يافتگي و ارزش‌هاي انساني، قدر آن مرزبندي، آن فرقان، با دنياي مادون انساني را بدانيد.
مثل انقلاب دروني شما كه مرزبندي با دنياي آخوندي، با ارتجاع و استثمار است، اگر اين مرزها و ساختارهاي ناشي از آن وجود نداشته باشند، چه خواهد شد؟ شما هژموني زن ذيصلاح انقلابي مجاهدخلق را برداريد ببينيد چه مي‌شود؟ آخر اين بخشي از انقلاب مريم است، جزء شعائر تشكيلاتي و عقيدتي مجاهدين دهه هفتاد است و حتماً هدفي را تعقيب مي‌كند. هدف كنار زدن آن جرثومه و ته‌مانده عنصر نرينه وحشي، يعني عامل استثمار جنسي، است كه شاخص و مظهر و سمبلش آخوندها و پاسدارانشان هستند. اگر شما اين مرزبندي را نداشته باشيد، اگر اين آيين را، اين ضابطه و اين انضباط را نداشته باشيد، مرزهايتان با ارتجاع و بورژوازي ضدانقلابي همدستش برجسته نيست و آسيب‌پذير است. قرآن سپس مي‌گويد «لعلكم تشكرون»، باشد كه شكر‌گزار گرديد، يعني بفهميد كه جريان از چه قرار است، بدانيد كه هركس و هر چيز و هر ارزش و هر آيين براي چيست و از كجا مي‌آيد و به كجا مي‌رود…

معني كلمه اسلام

اسلام مجاهدين، اسلام به معناي دقيق كلمه يعني انطباق، به معناي تكاملي كلمه. يعني انطباق فعال، خلاق، رزمنده و مقاوم.
واضح است كه انطباق از كلماتي است كه مي‌شود دو معني كاملاً متضاد از آن گرفت. هرچند كه در دنياي بي‌حساب‌وکتابي از هر ‌کلمه‌اي مي‌توان معاني متضاد گرفت. مثلاً مي‌توان گفت آزادي و از آن دو مفهوم كاملاً متفاوت در نظر آورد: يكي آزادي به معني ول‌شدگي و بي‌مسئوليتي و ديگري آن آزادي كه ناظر بر وظيفه‌مندي و مسئوليت آدمي است و بين انسان و حيوان مرزبندي مي‌كند. در مورد انطباق هم دو معنا وجود دارد: يكي انطباق به معناي فرصت‌طلبانه، به معناي خود را به ‌رنگ روز آوردن و ديگري به معني آداپتاسيون تكاملي؛ اما اگر وارد دنياي واقعي تكامل بشويم، انطباق معناي مشخص خودش را دارد. همان‌طور كه در بحث‌هاي تبيين همه ديده‌ايد، در هر مرحله تكامل كه جلو مي‌رويم، درجه انطباق يافتن با محيط بالاتر مي‌رود و به همان ميزان هم درجهٌ رهايي افزايش مي‌يابد. مثلاً سيستم كنترل و انطباق جانوران عالي با دنياي پيرامون، سيستم انعکاس‌هاي مشروط است. مي‌دانيم كه ‌موجود زنده هميشه با محيطي كه در آن زندگي مي‌كند، مناسباتي ايجاد مي‌نمايد. به درجه‌اي كه در اين مناسبات مقهور و مغلوب و تسليم است، در مدار پايين‌تري قرار مي‌گيرد و به درجه‌اي كه فعال و اكتيو است و بر محيط غلبه مي‌كند، رهاتر و بالاتر است. بي‌خود نيست كه در منطق قرآن تقوا، تقواي رهايي‌بخش – ‌نه درك آخوندي از تقوا – ملاك و ميزان برتري است: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم». همانا گرامي‌ترين شما نزد خدا، رهاترين شماست.
مناسبات و انطباق انسان با محيط پيرامون بر پايهٌ سيستم علائم ثانويه، يعني قشر بالايي مغزش انجام مي‌شود. براي ساده‌شدن درك مسأله، فرض كنيد كه مغز حيوانات عالي، دولايه است: يكي براي غرايز و ديگري براي انعکاس‌هاي مشروط، اما مغز انسان سه لايه است. اگر قشر مغز، يعني طبقه بالايي را برداريم، انسان ديگر داراي سيستم علائم ثانويه نيست و فقط سيستم انعكاسات مشروط و سيستم غرايز را خواهد داشت (بازتاب‌هاي غريزي حول حفظ خود و حفظ نسل را، كه در آشناترين مفهوم همان فرديت و جنسيت است)؛ اما پايگاه مادي دانش، فرهنگ، هنر و محاوره و ذهنيت خاص انساني همين قشر بالايي است كه بدون آن انسان ديگر نمي‌تواند خودش را با محيط منطبق كند.
انطباق يا تطبيق فعال انسان (كه پايگاه فيزيولوژيك آن همين قشر بالايي مغز است) با غلبه بر جبرهاي طبيعي محقق مي‌شود. مثلاً براي مقابله با تاريكي شب، نيروي الكتريسيته را به کار مي‌گيرد و مشكل تاريكي شب را حل مي‌كند. براي مقابله با سرما تجهيزات و دستگاه‌هاي گرمازا درست مي‌كند، يعني با كشف قانونمندي‌ها بر اجبارات طبيعت غلبه مي‌كند و خود را از قيد آن اجبارات با مسخر كردن پهنه‌هاي مختلف آزاد و رها مي‌كند. در اين راستا مناسبات انسان با دنياي پيرامون پيوسته گسترده‌تر مي‌شود.
مثلاً براي اين‌كه صداي ضعيفش به جمع بيشتري برسد، با بلندگو صدا را تقويت مي‌كند و به نقاط دور‌دست مي‌فرستد. صوت و تصوير را از اين‌سو تا آن‌سوي جهان مبادله و مخابره مي‌كند. اين انطباقي است فعال. انطباقي است كه سلطه انسان را بر محيط، تأمين و تضمين مي‌كند. يعني هميشه درجه رهايي بيشتر و سلطه بيشتر بر اجبارات و بر طبيعت را جستجو مي‌كند. با نيروي سيل مقابله و آن را كنترل مي‌كند و به همين ترتيب تمامي نيروهاي وحشي طبيعت را كه تهديدش مي‌كردند، به خدمت مي‌گيرد. مثلاً جلو آب سد مي‌زند و به اين وسيله سلطه خودش را بر محيط مي‌افزايد و ‌درجه رهايي خودش را در برابر اجبارات طبيعي بالا مي‌برد.
در جامعه هم نيروي انقلابي در حال انطباق فعال و رزمنده با محيط است. به‌جاي اين‌كه اجبارات را بپذيرد، مثلاً رژيم خميني را بپذيرد، خودش را بــا سيستم‌هايي مثــل ارتش آزادي‌بخش و با تجــهيزات و تسليــحاتــي مثــل انقلاب مريم به‌طور فعال منطبق مي‌كند و بر محيط تأثير مــي‌گــذارد. با يــك زرادخانه موشكي، مثل آن پروژه رياست جمهوري، مي‌خواهد بر شرايط و اجبارات آخوندي غلبه كند. اگر مي‌خواست تسليم شود يا سازش كند، ساده بود، ولي اهل تسليم نيست، اهل «اسلام» -به معني درست و دقيق كلمه‌-يعني اهل انطباق خلاق و فعال و انقلابي (برضد نظام خميني) است. همان‌طور که زماني مي‌خواست بر ‌نيروهاي كور طبيعت غلبه كند، حالا مي‌خواهد بر ‌نيروهاي واپس‌گرا و تاريك‌انديش در جامعه غلبه كند و از قيد اجبارات اجتماعي و غل‌وزنجيرهاي استبداد و وابستگي رها بشود. مي‌خواهد بر اين نيروي مهيب ارتجاعي يعني رژيم آخوندي كه مانع آزادي و پيشرفت مردم ايران است، غلبه كند. مي‌خواهد بر اين دجاليت اسلام‌پناهانه غلبه كند. مي‌خواهد بر ‌تنور جنگ ارتجاع غلبه كند. اين داستان تكامل در جامعه و در طبيعت است. مثلاً شما در هنگام پذيرش ناگزير آتش‌بس توسط خميني، در مقابله با بساط ارتجاعي و استعماري، با عمليات فروغ جاويدان خودتان را بر شرايط جديد منطبق كرديد. دشمن مي‌گفت شما زائيده جنگ هستيد، ستون پنجم عراق هستيد، ملت ايران تسليم من شده و از خود مقاومتي ندارد؛ اما شما درست در اين شرايط- بعد از آتش‌بس‌- عمليات فروغ جاويدان را مانند تيري و شهابي در چله كمان گذاشتيد و به اين وسيله بقاي خودتان و ارتشتان را در اين محيط تضمين كرديد. اين‌يک انطباق فعال است.
در تغيير دوران‌هاي زمين‌شناسي خوانده‌ايد، همين‌که فضا و شرايط عوض مي‌شود، دايناسورها از بين مي‌روند و برنده موجودات زرنگ‌تر و هوشيارتري هستند كه مغلوب يخچال‌ها و آتش‌فشان‌ها نشدند. مثلاً توانستند از آن محيط بپرند و به نقاط ديگر بروند.

كاركرد شعائر در يك آرمان انقلابي

در يك آرمان انقلابي، شعائر و آيين‌ها در خدمت انطباق فعال و رزمنده با دنياي پيرامون است. پس همه‌چيز به هدفي كه شعائر از آن سرچشمه گرفته‌اند، بستگي دارد. يعني در آيين‌ها و انضباط مكتب و مرام مجاهدين كه مكتب يگانگي و توحيد و يكتاپرستي است، همه‌چيز به آن سرخرگي كه در سراپاي اين مناسك، آيين‌ها و شعائر جريان دارد، منتهي مي‌شود. سرخرگ توحيد و يگانگي و وصل به سرچشمه وجود. اين توحيد و اين يگانگي كه با يك انطباق رزمنده و فعال همراه است، البته آيين‌ها و انضباط ويژه خودش را هم ايجاب مي‌كند. در جاي ديگر قرآن هم مي‌خوانيم: «و من يعظّم شعائرالله فانّها من تقوي‌القلوب» يعني كسي كه شعائر خدايي را عظيم و بزرگ مي‌دارد، اين ناشي از رهايي و از پاكيزگي قلوب است…
آيا مراعات انضباط نظامي جز نشانه پايبندي هرچه بيشتر به آن هدفي است كه ارتش آزادي‌بخش دنبال مي‌كند؟ پس يگانگي نسبت به هدف توحيد هم بزرگداشت شعائر را ايجاب مي‌كند و لذاست كه مي‌گويد بزرگداشت شعائر از پاكيزگي قلب‌ها ناشي مي‌شود. بازهم در قرآن هست: «و من يعظّم حرمات‌الله» آن‌كس كه حرمت‌هاي خدايي را عظيم و بزرگ مي‌دارد، اين هم از مظاهر تقواست.
«يريد‌الله بكم اليسر». همان‌طور كه مي‌بينيد، ‌خدا آسودگي و آساني را خواسته‌ است و نه عسر را…
بله با فرقان، با مرزبندي با دنياي مادون انساني، در سلسله مراحل تكامل، دنياهاي هر‌چه پيشرفته‌تر و بالاتر و رهاتري سر مي‌رسند و بسا گسترده‌تر هم مي‌شوند. دنياي گياهي محدود است، دنياي حيواني گسترده‌تر است، دنياي انساني بسا وسيع‌تر است. بعدازاين مرزبندي مي‌گويد كه هدف عسر و فرسايش نيست.
در ادامهٌ اين آيه، با لطيف‌ترين كلمات كه غايت سهولت و شيريني است، مي‌گويد: «و اذا سئلك عبادي عني» و آنگاه‌که بندگانم مرا از تو پرسيدند، آنگاه‌که مرا جستجو كردند، بگو: «فاني قريب». من نزديكم. چقدر؟ چقدر نزديك؟ «اجيب دعوة‌الداع اذا دعان» آن‌قدر نزديك كه دعوت كسي را كه مرا مي‌خواند، جواب مي‌دهم و اجابت مي‌كنم.
دوست نزديک‌تر از من به من است
وين عجب‌تر كه من از وي دورم…
بي دلي در همه احوال خدا با او بود
او نمي‌ديدش و از دور خدايا مي‌كرد
آنجا كه مي‌گويد «عبادي» يعني بندگانم، تخصيص بندگان به خودش، از سر منتهاي عنايت و لطافت است و اين‌كه اعلام نزديكي و تضمين اجابت مي‌كند: «فاني قريب، اجيب دعوت‌الداع اذا دعان»…
باشد كه اجابت كند اين خواندن و دعوت و استمداد مستمر مجاهدين خلق و همه مردم ايران را براي آزادي و رهايي از ستم آخوندي.
باشد كه فتح بزرگ ارتش آزادي و بردن مهر تابان مقاومت و آزادي به تهران را اجابت بكند.
جاي آن است كه با ياد همه ياران شهيدمان، از بنيان‌گذاران مجاهدين تا اشرف و موسي و تا آخرين شهيدان عمليات، يعني در ميان رود خروشان خون شهيدان خدا را بخوانيم تا كه آزادي و حاكميت مردممان اجابت شود؛ و اين تجديدعهدي است براي راه بردن و محقق كردن ليله قدر، قدر آزادي مردم ايران از طريق ارتش آزادي‌ستان.

پانويس:


  1. ناسيوناليسـم ارتجاعـي ناسيوناليسمي است كه عواملي مانند خاك و نژاد را برجسته مي‌كند و به آن‌ها اصالت مي‌دهد و از آن‌ها ابزاري براي تبعيض يا سركوب درست مي‌كند. مثل اولويت نژاد آريا كه جزء ايدئولوژي فاشيسم بود. هر‌ جرياني كه براي رنگ پوست، نژاد، جنسيت، يعني مرد يا زن بودن، برتري قائل شود، البته ارتجاعي و ضدتوحيدي و شرك‌آلود است؛ اما ميهن‌پرستي و ملي‌گرايي ترقي‌خواهانه كه نمي‌خواهد بدين‌وسيله تبعيضي قائل شود يا كسي را سركوب كند مورد تأييد انديشهٌ اسلام انقلابي است. در نامهٌ حضرت علي به مالك اشتر كه در مقام فرماندار مصر بود خوانده‌ايم كه او را از شكستن سنت‌ها و آيين‌هايي كه به سبب آن‌ها در ميان قومي انس و الفت ايجادشده منع مي‌كند و هشدار مي‌دهد مبادا سنت‌ها و آيين‌هايي برقرار نمايد كه به اين قبيل سنن ملت‌ها زيان برساند و در همين چارچوب نقل مي‌كنند كه حضرت علي به سنت نوروز ما ايرانيان هم 









رفع و رجوع كشته شدن پاسداران در سوريه توسط سركرده سابق سپاه




 منبع : ایران افشاگر ، 7ژوئن 2016 

پاسدار اسماعيل كوثري سرکرده سابق سپاه پاسداران تهران در واکنش به خبر تلويزيون الجزيره مبني بر كشته و اسيرشدن تعدادي از پاسداران در سوريه تلاش كرد هلاكت پاسداران و ضربات وارده بر رژيم در سوريه را رفع و رجوع و توجيه كند. وي گفت: بدون شك در مسئله جنگ اسارت و كشته شدن امري طبيعي است.
پاسدار کوثري با اعتراف به شكستهاي رژيم و مزدوران اعزاميش به سوريه گفت: :‌رسانه هاي غربي در مقطعي كه جبهه مقاومت با شكست روبه رو مي شود سعي مي كنند به بهترين شكل ممكن در جهت تضعيف اين جبهه وارد عمل شوند.


فراخوان پاکس کريستي استراليا به دبير کل ملل متحد درباره تضمين سلامت و امنيت ساکنان ليبرتي



منبع : ایرا ن افشاگر ، 7 ژوئن 2016 

لینک 
عراق بايد حقوق ساکنان را به رسميت بشناسد و به آنها اجازه بدهد داراييهايشان را فروش برسانند
سازمان حقوق بشر پاكس كريستي استراليا طي نامه اي به دبيركل ملل متحد، ضمن يادآوري تعهدات سازمان ملل، خواستار تضمين حفاظت مجاهدان اشرفي در ليبرتي توسط ملل متحد شد.
پاكس كريستي در اين نامه كه رونوشت آن به كميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل ، كميسر پناهندگي ملل متحد، نماينده ويژه دبيركل سازمان ملل در عراق و سفير امريكا در عراق نيز ارسال شده است، ضمن مرور حملات جنايتكارانه به ليبرتي توسط عوامل و مزدوران رژيم، فراخوانها براي تامين امنيت و حفاظت ساكنان ليبرتي از سوي دبيركل، نظريه گروه كار سازمان ملل در مورد بازداشتهاي خودسرانه و نظريه مشترك ادملكرت نماينده ويژه پيشين دبيركل درعراق و طاهر بومدرا رئيس حقوق بشر يونامي درباره وضعيت ليبرتي، را يادآوري مي كند
در نامه سازمان حقوق بشري پاكس كريستي خطاب به دبيركل ملل متحد ، با اشاره به بخشي از قطعنامه 650 كنگره امريكا در مورد حفاظت مجاهدان اشرفي در ليبرتي درباره ضرورت فروش دارائيها و اموال اشرفيها براي تامين هزينه هاي جابجايي آمده است:
در حالی که ما از بیانیه مشترک سازمانهای غیر دولتی با رتبه مشورتی سازمان ملل در ۲۳ فوریه ۲۰۱۶ که با تیتر “حفاظت از پناهندگان در کمپ لیبرتی، عراق” است حمایت میکنیم، مطابق قانون بین المللی حقوق بشر ما موارد زیر را از شما میخواهیم:
۱) تضمین سلامتی، و امنیت ساكنان کمپ لیبرتی؛
۲) ابطال همه اقدامات سرکوبگرانه علیه ساکنان لیبرتی از جمله محاصره و زندان سازی خودسرانه توسط کمیته سرکوب دولتی مسئول کمپ. حقوق ساکنان باید مطابق با قانون بین المللی حقوق بشر و به خصوص ماده ۱۲ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی و حق همه افراد برای بهره بردن از بالاترین استانداردهای سلامتی رعایت شود؛
۳) دولت عراق باید حق ساکنان نسبت به دارایی های خود را به رسمیت بشناسد و به آنها اجازه دهد دارایی های خود را برای تامین هزینه های انتقال به فروش برسانند