۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

شعله پاکروان مادر ریحانه جباری :۳۰ خرداد60، و تلاش آزادی



شعله پاکروان مادر ریحانه جباری  :۳۰ خرداد60،  و تلاش آزادی



ریحانه جباری
ریحانه جباری نامی است که در این سالیان کم و بیش شنیده ایم، او یکی از بی شمار قربانیان نظام ولایت فقیه است. ریحانه جباری که دختری جوان در پی کسب و کار، و زندگی خود بود از بد حادثه گرفتار یکی از ماموران وزارت اطلاعات می‌شود، اما ریحانه جباری در برابر شرایط پیش آمده تسلیم نمی‌شود و اقدام به دفاع از حیثیت خود می‌کند، در این میان مامور متجاوز کشته و ریحانه به خاطر دفاع از خود راهی زندان می‌شود و در نهایت با حکم اعدامی که برای او صادر می‌کنند، او را بر دار می‌کشند.

شعله پاکروان
شعله پاکروان، مادر ریحانه که با درد و رنج انتظار کشیدن در پشت دیوارهای زندان برای آنکه خبری از عزیز اسیرش دریافت کند، آشناست، او که می‌داند معنی حکم اعدام و کشیدن انتظار برای اجرای آن چیست، درباره ۳۰ خرداد ۶۰ نامه ای نوشته است که شرح حال او و بسیاری دیگر از هموطنان در دوران حاکمیت خلافت اسلامی! بر ایران است.
۳۰خرداد
شعله پاکروان ۳۰ خرداد ۶۰ را به یاد می‌آورد که «نوجوانی بیش» نبوده است؛ «روزی که به روی تظاهرات مردم آتش گشوده شد و پس از آن فقط اسامی دختران و پسران جوان اعدام شده در روزنامه ها اعلام شد.»
استمرار
شعله پاکروان به تکرار تاریخ در جمهوری اسلامی اشاره کرده و تاکید می‌کند که «آنچه سالها بعد از سوى فعالان مدنى شروع شد، باز هم با سركوب و دستگیرى و حتى كشتار روبرو گردید.»
رنج بازمانده اعدام
بسیاری از شنیده ها و حتی دیده ها تا زمانی که انسان در معرض آن قرار نگرفته است، چندان ملموس نیست، و برای فرد ناظر در حد عبور از یک حادثه تعبیر می‌شود، اما هنگامی که فرد در معرض آن تجربه قرار می‌گیرد، آنگاه به درکی دیگرگون دست می‌یابد. شعله پاکروان همین تجربه را درباره خود تشریح می‌کند، او نشان می‌دهد که چگونه رنجی که توسط جمهوری اسلامی! بر او تحمیل شد، او را نائل به درک رنجی که خانواده های زندانیان سیاسی در این نظام کشیده اند، کرد.
شعله پاکروان به ۳۰ خرداد و روزهای بعد از آن اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در آن روزها هیچ نمی‌دانستم که معنای دستگیری و اعدام چیست دستگیری و اعدام برایم دو کلمه بود که وسعت رنج پنهان در آن را درک نمی‌کردم. آگاه نبودم و از این نا آگاهی شرمسارم.
نمی‌دانستم که وقتی فرزند فلان همسایه دستگیر و زندانی می‌شود یعنی چه؟ نمی‌دانستم وقتی خانواده های زندانیان و همکلاسی هایی که یکی یکی غیبشان می‌زد، کمتر رفت و آمد می‌کنند یعنی چه؟ وقتی مادر هم مدرسه ایم را می‌دیدم و در چشمهایش فقط اشک حلقه می‌بست و با بغض می‌گفت رویا زندان است یا افسانه حکم گرفته هیچ نشانی از نشاط یا امید در چهره اش نبود. من معنی ناامیدی آنان را نمی‌فهمیدم و به زودی فراموششان می‌کردم.
می‌بایست سالها می‌گذشت و خودم پشت در دادگاه می‌نشستم تا بفهمم ظلم یعنی چه. نادادرسی یعنی چه. ناقاضی یعنی چه. بی عدالتی یعنی چه. می‌بایست سالها می‌گذشت و خودم پشت در زندان منتظر می‌ماندم تا یاد بگیرم معنای ناامیدی را. معنای اعدام را. رنج بازمانده اعدام بودن را.»
وقتی ظلم بر در خانه می‌کوبد
وقتی بر انسانی ظلم می‌شود، می‌توان به کناره ای ایستاد یا بی تفاوت عبور کرد با این بهانه که من سوژه این ماجرا نیستم اما وقتی در جامعه ای ظلم بر در خانه ای می‌کوبد، باید دانست که به سراغ سایرین نیز خواهد آمد. پس وقتی در برابر ظلمی سکوت می‌کنیم به ادامه آن مشروعیت می‌بخشیم. شعله پاکروان که خود را شرمنده ندانستن های دوران نوجوانی اش درباره رنجی که سایر هم‌میهنانش می‌کشیدند می‌داند، آنرا اینگونه معنی می‌کند؛ «وقتی می‌گویم از ناآگاهی ام شرمسارم به این معنی ست که اگر من و ما در آن زمان با آنان همراه و همبسته بودیم ای بسا قوانین ضد بشری وضع نمی‌شد.
ای بسا قضات غیر مستقل، نمی‌آمدند. ای بسا دادگاههای ظاهری و احکام دیکته شده و کیلویی شکل نمی‌گرفتند. ای بسا عدالت گم نمی‌شد در سرزمینم. ای بسا عدالت از دخترم دریغ نمی‌شد و او اکنون زیر نور خورشید می‌خندید و شاد بود.»
داستان امروز
عبارت های شعله پاکروان تنها داستانی مربوط به گذشته نیست، اکنون نیز زمان ایستادن در کنار یکدیگر و در برابر ظلم است. شعله پاکروان می‌نویسد: «اکنون نیز وقتی مردم از خیابانها عبور می‌کنند می‌توانند معصومه نعمتی را ببینند که به دنبال عدالت است برای آتنایش. سیمین عیوض زاده را ببینند که آزادی امیدش را می‌خواهد. اکرم نقابی را ببینند که در جستجوی سعیدش جوانی و سیاهی گیسوانش را گم کرد. هزاران و هزاران زن و مرد را ببینند که جوانشان زندانی ست و نشاط از زندگیشان رخت بربسته.
آگاهی یافتن از اوضاع زندانیان و خانواده هایشان وظیفه ای انسانی بر دوش تک تک افراد جامعه است تا در دهه های آینده شرمسار نباشیم.» «دادخواهی خانواده ها تا آنجا ادامه خواهد داشت که چوبه های دار به موزه ها و زندان عقیدتی به تاریخ سپرده شود.
تا وقتی زندانی سیاسی وجود دارد و تا وقتی حكم اعدام لغو نشده همچنان سالها از پی یکدیگر خواهند گذشت و به بزرگداشت انسانهایی که همچنان مورد بی عدالتی قرار می‌گیرند خواهیم پرداخت بدون اینکه تغییری در سرنوشت کودکان امروز و زندانیان فردا، نوجوانان امروز و خوراک ماشین اعدام فردا ایجاد کرده باشیم.»
جنایات جاری
شعله پاکروان به درستی در نامه اش به جنایاتی که همین امروز از جانب ولایت فقیه در کشور در جریان است اشاره می‌کند، جنایاتی که در پس پشت ظاهرسازی هایی چون «حقوق شهروندی روحانی» صورت می‌گیرد؛
«سالهاست شاهدیم که سیستم قضایی و حاکمیت در برابر مطالبات بر حق مردم ایستاده است. چند دهه گذشته، شاهد بودیم که گام به گام زنجیرهای بیشتری بر تن و جان مردم بسته شد تا جایی که امروز شاهد قطع دست و پا و شلاق و اعدام در ملاءعام و شکنجه معترضین صنفی و صدها نمونه، دشمنی با انسانیت هستیم. درست زمانی که طبل رسوایی اختلاس و غارت و آدمکشی سردمداران در مناظرات انتخاباتی کوفته می‌شد، اسماعیل عبدی در اعتراض به حقوق از دست رفته معلمان در اعتصاب غذا بود. وقتی وزیران و وکیلان با لبخندهای ریاکارانه با مقامات بین المللی دست می‌دادند،
جعفر عظیم زاده، آرش صادقی، سعید شیرزاد، برادران رجبیان و دهها زندانی دیگر لب بر غذا بسته و با فدا کردن سلامتی شان اجرای عدالت را فریاد می‌زدند. وقتی که پز امضای حقوق شهروندی را می‌دادند آتنا دائمی می‌جنگید که خانواده زندانی را تبدیل به گروگانی جهت خفه کردن زندانی معترض نکنند.»
تلاش آزادی
شعله پاکروان در ادامه نامه اش می‌نویسد: «رسیدن به آگاهی و آزادی تلاش بسیار می‌طلبد که برگزاری بزرگداشت و سمینار و کنفرانس فقط سرآغاز آن است. وقتی در طول نزدیک به ۴۰ سال همچنان همان قوانین و همان بی عدالتی و همان روشهای سرکوب ادامه یافته، برماست که به دنبال راههای دیگری برای احقاق حقوق از دست رفته و برقراری عدالت باشیم.
تا دیگر شرمسار نسلهای آینده و جوانان در خون تپیده و عزیزان به خاک افتاده‌ی تاریخ معاصر نباشیم.
آن روز با هم سرود می‌خوانیم و می‌گوییم دادخواهی مان به بار نشسته است.»
نقشه مسیر
هر انسانی می‌تواند در زندگی خود نقشه مسیری را ترسیم کرده و براساس آن حرکت کند؛ در این نقطه است که زندگی معنی می‌یابد. شعله پاکروان نیز به ترسیم نقشه مسیر خود می‌پردازد و در پایان نامه اش می‌نویسد: «من به عنوان یک بازمانده‌ی اعدام تا برگزاری دادگاهی عادلانه برای کسانی که فرزند بیگناهم را کشتند سکوت نخواهم کرد و همچنان در پی اجرای عدالت و دادخواهی هستم. در
مسیر پیش رو در کنار هزاران دادخواه دیگر، اجرای عدالت، لغو اعدام و ممنوعیت شکنجه و زندان عقیدتی را فریاد خواهم زد.»