۱۳۹۶ تیر ۶, سه‌شنبه

داستانی از مشاهده یک مرد فقیر که در چهارراهها ی شهر گدایی میکرد ، نامه وارده از ایران



داستانی از مشاهده یک مرد فقیر که در چهارراهها ی شهر گدایی میکرد ، نامه وارده از ایران


امروز رفتم بیرون یکم بچرخم تا دلم باز بشه، نمیدونم چرا وقتی تواین مملکت خراب شده به هرجا نیگاه می‌کنیم باید این تصاویر دردناک رو ببینیم! از خونه که زدم بیرون دیدم مادری برای تهیه ناهار بچه‌هاش تو زباله‌ها دنبال یه لقمه نون یا چیز بدرد بخورد می‌گرده...
نمی‌دونم چرا به این وضعیت عادت کردیم همیشه نام مادر ارزش داشت، پدر حرمت داشت، اما این آخوندا کاری کردن که حتی پدر و مادر هم دیگه هیچ ارزش و اعتباری ندارن. با خودم می‌گفتم ای کاش به‌جای این‌که ثروت مردم هزینه جنگ‌افروزی و انجام اقدامات تروریستی تو لبنان و سوریه و عراق و... بشه، یه کم خرج مملکتمون می‌شد. اگه اینهمه سرمایه و ثروت عمومی خرج جنگ‌افروزی تو سوریه نمی‌شد تا حالا صدبار ریشه‌ی فقر و بدبختی و اعتیاد از این مملکت کنده شده بود.

بیاد شعری افتادم که در ایران به دلیل فرهنگ بالا گدایی وگدا نا پسند بود اما راه وچاره وجود داشت که در همین رابطه هم شعری سرود شد

هرانکس که درویش باشد به شهر           که از روز شادی نیابند بهر
فرستید نزدیک ما نامشان                   برآریم زان آرزو کامشان






یعنی طبع وفرهنگ ایرانی این بود که زمینه گدایی وجود نداشت امادر نظام سراسر پلید وفساد اخوند ها مردم از روی مجبوری برای تهیه یه لقمه نون یا تأمین دارو و درمان یا برای خرج مواد مخدر دست به کارهایی میزنن که مغز آدم سوت میشکه. به خدا باید خون گریه کرد چرا مرد محترمی که یه عمر با آبرو زندگی کرده یا معلمی که همیشه تو این مملکت عزت و احترام داشته، سر پیری به جای این‌که تو خونه بشینه و با بچه‌ها و نوه‌هاش خوش باشه یا کار مطالعاتی و تحقیقاتی کنه باید مثل گداها تو خیابونای مشهد بچرخه، جلوی ماشینها رو بگیره و التماس کنه.
وقتی پیرمرد بازنشسته رو کنار ماشینها دیدم بی‌اختیار دوربینمو درآوردم گفتم این عکسها باید تو سینه تاریخ ثبت بشه باید تو مدرسه به جای زندگینامه آیت‌الله کاشانی و مداحی از خمینی و شیخ فضل‌الله نوری عامل فقر و بدبختی این مردم فقیر تو این شهر ثروتمند رو درس بدن. بخدا باید به‌حال دین خون گریه کرد. این بی‌ناموسها با کثافت کارهایی که به‌نام دین تو این مملکت انجام دادن چیزی از دین باقی نگذاشتن.
ای خدا! حق ما این بود؟! یعنی این‌قدر باید تحقیر بشیم. آخه تا کی؟
من به‌عنوان یک جوان ایرانی دلسوز برای آینده خودم و کشورم می‌جنگم برای نجات کشورم از ظلم و جهل و تبعیض و بی‌عدالتی از جونم میگذرم...
دیگه نمی‌ترسم، از هیچی نمی‌ترسم، اگر هم جونم رو در راه کشورم از دست بدهم میدونم که آیندگان نامم رو مانند دیگر شهیدان مجاهد به نیکی یاد میکنن.
ظلم می‌میرد و ما می‌مانیم. به امید پیروزی ایران و ایرانی

مسعود از ایران - مشهد مقدس.