۱۳۹۷ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

دیدار با دوست قسمت پنجم - مناجات با پروردگار ودعای روز پنجم ماه مبارک رمضان






دیدار با دوست قسمت پنجم - مناجات با پروردگار ودعای روز پنجم ماه مبارک رمضان 

اَللّهُمَّ اجْعَلْنِيْ فِيْهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِيْنَ وَاجْعَلْنِيْ فِيْهِ مِنْ عِبادِك

الصَّالِحِيْنَ الْقَانِتِيْنَ وَاجْعَلُنِيُ فِيْهِ مِنْ اَوُلِيَآئِكَ الْمُقَرَّبِيْنَ بِرَأفَتِكَ يَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِيْنَ


ترجمه  : 
خداوندا، مرا در اين ماه از توبه و استغفاركنندگان و از بندگان صالح مطيع خود قرار ده, و مرا در اين ماه از دوستان مقرب درگاه خودت قرار ده, به حق لطف و رأفتت, اي مهربانترين مهربانان.

دعا:
بار خدايا, دراين ماه مبارك چشمانمان را به نكرده هايمان باز و توفيق جبران آنرا درمسئوليت پذيري  وتعهد هرچه بالاتر ، به ما عطافرما .
خداوندا مارا به زيور بدهكاري وخشوع آراسته و در زمره مقربان درگاهت قرار بده.
                                
  صلوات   


جان پرورا! عشق‌آفرینا، نفس‌بخشا!
چگونه بگویم نیستی؟! وقتی نادرترین عطرمدهوش‌ساز حضورت، پهنای درندشت آسمانها و زمین را فراگرفته و هر ذره چرخان، با اشتیاقی سوزان، درسماع عارفانه، برای تو و به سوی توست.
چگونه بگویم نیستی؟! آنگاه که شاخه به شاخهٔ، درختان سبزینه‌پوش نیمه‌شبگاهان، انعکاسرازآمیز هزاران دست تمنا بسوی توست، و ستارگان در هیجانی بی‌پایان تو را سوسومی‌زنند.
چگونه بگویم‌، چگونه بگویم‌، نیستی؟! وقتیسلولهایم در کششی سیری‌ناپذیر، سرود تو را می‌خوانند و نگاهم در پساپشت آیه‌های زمینی، تو را می‌جوید و در آینه‌ها جز تلالوء حضور تو را نمی‌بینم؛ حتی وقتی پلک می‌بندم‌، تو هستی. اگر زبانم به انکار تو برخیزد‌، اشکهایم را چه می‌توانم کرد؛ اشکهایی که ترجمان نارسای دل عاشق من هستند.
ای دوست! نزدیکتر از من به من. با هر تپش‌این قلب ناسیراب، تو را احساس می‌کنم‌، اینگفته‌ٔ من نیست‌، تو خود این حقیقت را به زیباترین بیان سروده‌یی:
نحن اقرب الیه من حبل الورید
چگونه و با کدام واژه‌ٔ ممنوع، با کدام نهیب «بس‌کن!» شعله‌های سرکش قلبم را خاموش کنم؟! وقتی تو آن را به ترنم در آورده‌یی. چگونه بگویم‌، نمی‌بینمت؟ وقتی با هزار چشم تو را می‌نگرم؛ با بیشمار چشم مرا می‌نگری.
خدایا! اعتراف می‌کنم؛ و به این اعتراف می‌بالم: تو را دیده‌ام که گاهگاه در خلوت گریسته‌یی؛ آنگاه که تازیانه‌یی خون‌آلود به‌نام عاشقانه‌ٔمهرآورترین پیامبر تو، استخوانی ترد را شیارمی‌زد و آیه‌های قرآن تو را در آن می‌کاشت.
می‌دانم کفرورزی به خدای جلادان عین ایمان است.
برنمی‌تابم نام تو را از زبان فریسیان بشنوم؛ و بسیار می‌شنوم.
نمی‌خواهم نام تو را بر دشنه‌های خونچکان‌، حک گشته ببینم‌.
***
ای ناموسِ هستی! «هست»ی. می‌دانم، می‌بینمت؛ حتی اگر در ظرفیت ناچیز چشمان خاکی من نگنجی؛ و نمی‌گنجی.
شبانه که زمزمه سکوت جاری است‌، آسمان افتاده بر شانه خاک و آب، آبستن پچ پچ‌هایسیمابی ماه است و سایه‌ٔ پرندگان به خواب رفته در آب‌، آرامش را جار می‌زند‌، و ستارگان بر شانه‌ٔبالابلندترین درختان می‌درخشند... تو هستی. حتی اگر نبینمت.


ما بر اندازیم#   تهران # قیام دیماه#  اعتصاب # تظاهرات#  قیام سراسری#  اتحاد